...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

قاسم آباد (14)

سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۲۷ ب.ظ


1) می خواستم قاسم آباد را تمامش کنم ولی چون هنوز زنده است و جریان دارد پس باید باشد تا بتوانیم از هم بگوییم و بنویسیم. چیزهایی که یادم بود را نوشتم بعضی چیزها را هم ننوشتم چون به هدف قاسم آباد نویسی ام نمی خورد. ایراداتی به دوستان و مشخصا قاسم باقری مطرح و بحث کردم و می کنم شاید برخی درست باشد، برخی هم اشتباه،  برخی به نظر من ایراد بوده، برخی چون از همه جریان خبر نداشتم این طوری نوشتم، بعضی موقع ها هم من رفتارهای مثلا 10 سال پیش  بعضی دوستان را نوشتم الانش خیلی فرق کرده اند، بهتر شده اند،رفع شده ، یا آن مشکل مقتضیات آن زمان بوده و الان مثلی ندارد و من با الان دوستان سر و کار دارم نه آن ورژن قدیمی شان.یا دارم جلو می اندازم که عقب نمانم و کسی در این شلوغی که راه انداختم سراغ اشتباهات من نرود کینه ای هم از کسی به دل ندارم که بخواهم عقده گشایی کرده باشم . ملاک حال افراد است اینجا هم دادگاهی و محاکمه ای برقرار نکرده ایم یاد دوستان می کنیم که یادمان باشند .

 2) به ریاضی می توان به چشم زندگی نگاه کرد. من از دوستی ها دوست دارم انتگرال بگیرم به بازه بی نهایت ، اهل مشتق گیری از رفاقت  ها نبوده و نیستم ولی از ایرادها نه، مشتق می گیرم تا ریشه n ام اش، تا به عدد مشخص برسم . می شود همه مجهولات را کنار گذاشت تا به زلالی عدد رسید. معادله، تابع ، حد ، ماتریس، انتگرال، مثلثات در مرّ زندگی ام جاری است . ریاضی این قدرها هم خشک نیست.

3) سعی کردم نگاه رمان گونه ای به قاسم آباد داشته باشم و قاسم اباد را آدم هایش را، مکان هایش را ، موثرین اش را ، جنجال هایش را ، اجتماع و رفتارهایش را همه با هم بپردازم . آن قدر می نویسم تا نویسنده شوم

4)  بعضی از دوستان را هم  فقط در خاطره ای نامشان برده ام که همان جمله من باعث شناخت دیگران ناآشنا از وی می‌شود. چه خوب و چه بدش، آدم ها را که نمی توان در یک جمله تعریف کرد و شناخت. من در این مقام به او ظلم کرده ام . ازشان عذرخواهم، آوردن نامشان دلیل به یادشان بودن بوده و هست، نه چیز دیگری.  آن قدر از دست دوستان نان نمک‌دار خورده ایم  و جمع کرده ایم که شده ایم شبیه چرخ نون خشک بیار نمک ببر.

خلاصه، تحلیل این قدر ها هم  کار راحتی نیست یک موقع حقی گردن آدم می ماند .از همه دوستان که تحمل می کنند مرا، ممنونم و برای همه شان آرزوی توفیق بیشتر دارم.

 ادامه قاسم آباد: ...

نوشته ها و قاسم آباد ها و بن بست ها و نگاه مثبت ها و موکب ها ،می شود فرهنگ خُرد یک محله که می توان تاریخچه ای برایش نگاشت .از این لحاظ هم شاید مهم باشد ولی مهم اش این است که خدا را شکر کنار همیم... 

==

اگر کتاب خواندن را یک وعده غذایی فرض کنیم  نشریه عصرانه آن است . جامعه اهل مطالعه، نشریه بدردش می‌خورد، غیر از آن روزنامه و نشریه بیشتر دعای خیر سبزی فروش ها را در پی دارد و کار راه انداز آن هاست. بعضی موقع ها که در هیئت یا در مسجد می بینم به همین راحتی بچه ها نشریه هایی را که دوستان آماده کرده اند را  پشت پشتی، کنار فرش یا روی زمین انداخته اند دوست دارم باز هم بنشینم زار زار گریه کنم این بار برای خودمان .

مطالعه ذائقه خودش را می خواهد که خدا را شکر با این آمارها که از مطالعه مان می شنویم معلوم است هیچ رژیم غذایی را به این اندازه رعایت نمی کنیم . نزدیک به رکورد زدنیم.  در مطالعه بدجور رژیم گرفته‌ایم طوری که گوشت فرهنگی برای مان نمانده فقط پوستی است که چسبیده به استخوان .

یک موقع کتاب های کنکور و مطالعه کتب درسی را فکر نکنیم مطالعه است ها ،خیر برادر، آن وظیفه است. کافی است یک ماه از درس و کتاب فاصله بگیریم معلوم می شود چقدر فرهنگ مطالعه داریم.

یا بعضی ها می گویند فیلم دیدن و زیرنویس فیلم خواندن هم مطالعه است بنده قبول ندارم . وسعت کلمه و جمله بیشتر از یک صحنه در ذهن کار می کند . موطن تصور، نفس الامر است. چشم، کلمه را از برگه بر می دارد می رساند به ذهن ، تصویرسازی را ذهن برایش انجام می دهد و چون دایره ذهن بسیار بزرگتر از یک شکل است شما هم می‌خوانی و هم داری ذهنت را بکار می گیری. یعنی تصورت، تصویرسازی برای ذهن انجام می‌دهد، ذهن را بکار گیرد ،با آن تصویرسازی اش را بکند ،بیاندیشد در حین تصویرسازی، به تصویر، به منظور، به ادامه داستان یا بحث، آن هم در دنیای ذهن نه مانیتور تلویزیون ، اتفاق هایی که هیچ گاه در زیرنویس نمی افتد. زیرنویس خواندن، چون تصویر را با خودش دارد این فرآیند اتفاق نمی افتد.

دوستان هم نه این که اهل مطالعه نیستند، اولویتی بهش نمی دهند از بیشتر آدم های نسل های متمادی قاسم آباد بپرس در خصوص کتابفروشی ها و یا کتابخانه های مهرآباد و طیف کتاب های موجود در آن، هاج و واج نگاهت می کنند بعد با نگاه عمیقی به تو می فهمانند که این قدر سوسول بازی درنیار و فضولی نکن . جای آن بپرس ساندویچی ها و هله هوله فروشی های  محل را، تا صبح برایت خاطره می‌گویند از سوسیس بندری و فلافل و پیتزا و...با کی رفتند، چی خوردند،  چقدر خوردند و... این ها اصلا فضولی نیست و چه خوب کردی که یاد دوستان کردیم و...  اولش گفتم که حالا خدا را شکر دوستان اهل مطالعه اند و با کتاب آشنا ، دیگر نپرس از آن جمع هایی که این گونه هم نیستند. بیشتر همش بزنم اشمئزازش بیشترمی شود.

اولین نشریه قاسم آباد فکر کنم سال 73 بود که توسط احمد احمدی شریف و جلیل نعمتی تهیه شد، در بسیج. یک شماره هم بعد آن، من و علی اصغر قدیانی کارکردیم که زیاد به چشم نیامد. یادم نمی رود یک نیمروزی من و اصغر فسفر سوزاندیم تا  در مورد تشییع جنازه شهدا جوری بنویسیم که کمی احساس داشته باشد قشنگ از آب درآمد ولی جانمان را گرفت.  فردای آن روز بود که با اصغر هفته نامه پیام دانشجوی بسیجی را خریدیم و دیدیم اندازه همان چند خط ما جوجه قلم بدستان هم برای تشییع شهدا فکر نکرده اند و ابراز احساس نکرده اند ولی دادشان گوش کر کن ایران است.  

جریان چاپ نشریه در هیئت بدست مجید اخلاقی و با حمایت مش ناصر شریفیان رقم خورد .

نشریه ای که مجید کار کرد - آن قدر که یادم هست - یک مقدار تفسیر زیارت عاشورا بود کمی آوینی داشت در قالب یک برگه A4 که سه تایش زده بودند. مش ناصر شریفیان گذاشت در سینی و تعارف کرد به میهمانان هیئت. 

بیشتر نشریه هایی که کار شده موسمی بوده گلش هم برای محرم ، هنوز هم در سبد منوی کارهای برنامه محرم هیئت قرار دارد.

 محرم سال بعدش من و ابراهیم یادگاری نشریه‌ زدیم. یک قسمت اش را من می نوشتم به طرز نگارش مرحوم آوینی. پرداخته بودم به شخصیت زهیر و حرٌ علیهما الرحمه و ابراهیم هم قسمت هایی از کتاب آذرخشی از کربلای آقای مصباح یزدی. نرم افزارهای آن‌موقع به راحت الحلقومی الان نبود البته کسی هم کامپیوتر نداشت که بخواهد سر در بیاورد تایپ نشریه را محمدرضا بیابی قبول کرده بود . آن موقع ویندوز و WORD و این ها نبود آنچه در یاد مانده این که در فضای "زر" تایپ کرده بودش .

 فکر کنم برای نوشتن همان چند صفحه دو ماهی وقت گذاشته بودم هم برای مطالعه اش و هم نگارشش. می بردم نوشته‌هام رو به مش ناصر شریفیان نشان می دادم تا او اول راهنمایی کند و تائیدش ، بعد بدهیم دست خلق الله. فکر می‌کردم چه کاری کرده ام ، کلی باد به غبغب داشتم . شماره اول را با خطی بسیار نا خوانا و فونتی ریز زده بودند که اصلا قابل خواندن نبود. ابراهیم شب اولش را که همان شب اول محرم آماده شده بود بهم نشان داد، خورد تو ذوقم ، توسرم می زدند بهتر بود تا آن‌طوری نشریه بزنند. ابراهیم چند صفحه از کتاب آقای مصباح را با بی حوصله گی انتخاب کرده بود داده بود بنده خدا محمدرضا تایپ اش کند، اندازه من وقت نگذاشته بود که قدر من ناراحت شود ، دید که خیلی به من بر خورده از فرداشبش درستش کرد. دو تا برگه  A4 که از وسط تا خورده بود و منگنه شده بود.

سال بعدش با علی اخوان و مصطفی پورمنصوری کار نشریه کردیم، یادش بخیر، این 3 نفر چند سالی دور هم نشستن شان برای همین کارها بود . سال بعدش شعر و طرح جلد بهش اضافه شد من هم جریان حضرت مسلم را نوشتم البته با همان طرز نگارش و معجونی از تفکرات آوینی و مش ناصر شریفیان.اسمش را فکرکنم گذاشتیم محرم نامه.

 یک سال هم با هیئت وارثان نشریه مشترک زدیم آن موقع اسم در کرده بود این کارما در هیئت ها مثل همان قلک دادنمان ، یادم هست به هیئت مجید اخوان و امیر شاپور زاده هم نشریه می دادیم . جمع سه نفری مان کمی بیشتر شد فکر نشریه را از تنها در محرٌم مطبوعه داشتن افزودیم،  فاطمیه هم می زدیم، ماه صفر هم همین طور.

یک سال بچه ها یکی دو هفته  مانده به محرم آمدند گفتند که بیایید نشریه بزنیم . آن موقع جوانان مان، طیف بچه های قاسم کارگر بودند گفتیم وقت کم است ولی کار نشد ندارد.گفتم آن‌ها که می‌خواهند کار کنند بیایند فلان تاریخ خانه ما. یادش بخیر فکر کنم 16 نفر آمدند . قاسم کارگر، علی و حمید صحراپور ، مسلم و محمد ما ، علی اخوان و مصطفی پور منصوری، محمد خان محمدی، جواد عسگری فکرکنم تقی شان هم بود، سید مدنی و چند تای دیگر که یادم نیست . تازه ازدواج کرده بودم همه آمدند خانه قدیمی پدرم در اطاق بزرگ طبقه وسط اش نشستیم . عناوین را مشخص کردیم و هر کسی مسئولیت عنوانی را به عهده گرفت . مسلم و من نویسنده گی کردیم و دیگران هم  به انتخاب مطلب از کتاب‌هایی که معرفی شده بود. کتابی بود که توصیه  آقا به جوانان تازه متاهل بود، شعرهایش را از صاعقه علی انسانی، جملاتی از طوبای محبت میرزای دولابی، کمی هم معرفی همان روضه ای که در آن روز خوانده می شد و... به سردبیری من . نشریه خوبی از آب در آمد خوبی اش به جمع مان بود . خیلی خوشحال بودم که جمع یکی دونفره نشریه زن در هیئت شده اند 15،16 نفر. همان جمع عامل محرکی شدند برای راه انداختن نگاه مثبت...

ورود پررنگ تری در مسجد پیدا کرده بودیم و مسجد قبول مان داشت از طرفی بچه ها هم برای کارهای بزرگتر بزرگ شده بودند و دوست داشتند. کلاسی بود برای خودش این کارها و نمی خواستیم فقط تاریخ نگار باشیم می خواستیم در جریان جامعه امروز هم ورود کنیم همان جمع 15، 16 نفره آمدند در مسجد برای راه اندازی مجله نگاه مثبت...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۲۴
علی اکبر قلیچ خانی

نشریه

نظرات  (۱۶)

۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۴۶ محمد جمشیدی
سلام علیکم و رحمه الله ... 
بی مقدمه ...  
غبار عزیز ... دوستان هیئتی شما را قبول دارند که گلایه ها و شکوائیه هاشان را در وبلاگ شما می نگارند .
شاید موقعیتی غیر از این مجاز ندارند !
انتظار می رود - با ادبیاتی که خود صلاح می دانید - مطالب را در خور آنچه دوستان از نظرشان برای آینده هیئت و بقایشان مخاطره محسوب می شود به حاج قاسم آقای باقری منتقل بفرمائید . 
به هر حال کوچکترین عضو اجرایی هیات در حال حاضر یک دهه سابقه نوکری در آن را دارد و البته صاحب نظر است . 
سخن پایانی اینکه : بهای پروراندن بچه هیئتی ناب , دخیل کردن نظرات و پیشنهادات آنان در امور هیات است . اگر هنوز هم موفق به این مهم نشدیم , برایش تلاش کنیم . 
 دلت بی غبار ... 
پاسخ:

       سلام برادر از دوستان تعهد می بارد خدا را شکر ،چیزی که پرچم را افراشتگی اش را تداوم می دهد همین دردهاست همین دغدغه هاست. من کوچکی هستم کنار بزرگواریتان، تعارف نمی کنم  عرض واقع است. قاسم اسلامی تو احمد اصغر سایر دوستان کنار هم بودنمان است که  هیات می شود این فضا را هم من به همین عنوان راه انداخته ام .ازدوستان هم مشارکت در بحث ها و گله ها و دغدغه را دارم باشد که مورد قبول حضرتش افتد غبار نام نهادم چون که هنوز صاف و سلدگی ندارم  ولی قصه دوستان با من فرق دارد .

۰۳ بهمن ۹۲ ، ۰۵:۰۱ سلحشوران اریا2

یک ولی خدا می گفت:

افراد جامعه به سه دسته تقسیم می شوند یک دسته افرادی که مجذوب دنیا شده ، اهل گناهند و از معنویت چیزی نفهمیدند. یک دسته افرادی که خوبند، مؤمنند، گناه نمی کنند ولی پیشرفتی ندارند، از ده سال قبل تا به حال همان روش را جلو آمده اند. یک دسته افرادی که هدف از خلقت را شناخته و فهمیده اند که باید حرکت داشته باشند، چون انسان اگر خودش را بشناسد و بفهمد که باید بی نهایت زندگی کند، بی نهایت باید در کسب کمالات جلو برود پس هرجا ایستاد ضرر کرده. خدا می خواهد ما جزء کدام دسته باشیم؟

دسته اول و دوم را خط بکشید. انسان می تواند از ملائکه بالاتر برود و رشد بی نهایت داشته باشد. به حدی که مسجود ملائکه واقع شود. هیچ محدودیتی ندارد، امام زمان (علیه السلام) از ما می خواهند اینطور شیعیانی باشیم. باید انسانهایی باشیم دارای رشد که متوقف نشویم. خدایا من بایستی خلیفه تو باشم. مأنوس با تو باشم. غفلت کردم تنزل کردم، حالا می خواهم حرکت کنم تا در مقام خودم قرار بگیرم.

پاسخ:
سلام برادر، ممنون از پیامتون
سلام برادر خدا قوت.تایپ اولین نشریه هیات که خدایی تو اون سالها کاری سخت و تخصصی بود (منظورم تایپه)توسط رضا مهرعلی انجام میشد.هر جا هست خدا نگهدارش.
کلی گشتم و پیداشون کردم  همه 10 تا شماره شو .
منو بردی به حس و حال 15-16 سال پیشم اکبر.چقدر شفاف و زلال بودیم و چقدر غبارآلود شدیم(شدم)غبار جان

پاسخ:
سلام برادر ، چه خوب که به ما هم سر می زنی لطف کن اون ده شماره رو بیار اسکن کنیم و بماند در آرشیو. نمی دونستم رضا مهرعلی تایپش کرده . خداش خیرش دهد
۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۵۵ قاسم اسلامی
غبار جان سلام باتشکر از بیان خاطرات زیبا ولی ای کاش برای قاسم آبادی که زنده است راهکاری ارائه میدادین برای پویا تر شدن قاسم آبادو قاسم ابادیها (راهکاری که به تعبیر قاسم اباد رشد گفته میشود که در محرم زیاد از این رشد استفاده کرد حال این رشد چیست نمیدانم چون بزرگان برای ما خوب تعبیر نکردن از نظر قاسم اباد و شاگردانش رشد یعنی اضافه کردن باند و پینگپنگی کردن صدا و خواندن سبکهای انچنانی  که به قول خودشان برای جذب جوان اینکار را میکنند فارغ از ان که  اطراف خود را نگاه کنند یا به هیائتهای که میرونند توجه کنند (کسی نیست به ایتنها بگوید که اگر ما میخواستیم این سبکها روگوش بدیم میرفتیم همون جایی که تو ازش تقلید میکنی و سبکهاشو میخونی چون هم از تو قشنگتر میخواند وهم پرشور تر ).این نشانه ضعف قاسم اباد و قاسم ابادیهاست  که بلد نیستند بدون نیاز به این کارها جذب کنند چون رشد نکردند و نتوانستند رشد بدهند وصرفا یکسری حرفها تکراری رو بیان کردند که نهایت این حرفها تکراری این شد که هرکس به خودش اجازه دهد برود هیات بزند و صاحب مجلس شود چون نتوانستیم به انها بفهمانیم هدف از هیات و هیاتداری چیه .از نظر میوندار رشد یعنی فرار کردن از میونداریش که اوج ضعف ما محرم است چون در طی سال تلاش نکردیم برای پرورش میوندار و همیشه در محرم دست به دامان غریبها شدیم برای میونداری کردن ،از نظر سیستم صدا رشد یعنی مقابله کردن با مداح برای اینکه انها میگویند صدارو زیاد کن  ومسئول ان زیاد نمیکند که منجر به جروبحث میشود و معمولا همه هم ناراضی هستن و اوج مصیبت در محرم است زمانی که قاسم اباد داد میزند و سیستم صدا انچنان بد است که این داد در وجود ادم میشیند که ساعتها بعد از هیات احساس کری میکند ،و ................. و بقیه موارد باشد در فرصتی دیگر انشالله و حال شما به ما بگوئید رشد چیست و در این هیات دنبال چی باشیم ایا صرفا بیائیم یک سخنرانی گوش دهیم و یک روضه بخوانیم بدون توجه با اینکه نفهمیم چه تاثیری در زندگیمان بگذارد اگر این حرفهارو میزنم برا این است بعداز چندین سال نتوانستین این ابهامات رو برطرف کنید بزرگانمان رشد نکردند ونتوانستند ماروهم راغب به رشد کردن کنند و فقط شاهد ادم و رفتن بچه ها بودیم .انشالله زمانی برسد که بتوانیم جذب حداکثری ودفع حداقلی داشته باشیم )
پاسخ:
سلام قاسم جان خوبی؟ خوش اومدی. نیومدی نیومدی حالا هم که اومدی می خوای کافه رو به هم بریزی. برادر ! قاسم آباد فرد نیست مجموعه ای است از من ، تو  و دیگران. هیئت جای محبت هست نه دعوا و گیر بازاری، فضای با هم کنار آمدن است گذشت است و از این حرف های خوب.شاید یکی روزی فراموش کرد این کارهای خوب را من وتو که نباید فراموش کنیم . باید گذشت کنیم باید هم را دوست داشته باشیم . به این که در این چند سال ناقابل عمر، بساط محبتی هست که در آن ما را هم شریک کرده اند نگاه بیندازیم و شاکری باشیم که در پناه شکر نعمت توان رفع ایرادها را بهمان بدهند. گلٌه ای هم بنا نیست هدایت شویم سفره ای پهن است هر که خورد نوش جانش هر که هم حواس اش جای دیگر بود کلاه سر خودش رفته است. من برای دیدین هر کدامتان یک هفته دل تنگی می کشم مخصوصا تو با همه بدی هات. ایراد ها هم درست می شود باید حوصله داشت زیر تاقار نزد ،کو تا 70 سالگی مان ...
۲۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۵۷ میرحسین-زاویه
سلام ...

ولادت رسول اکرم (ص) تبریک عرض میکنم 



پاسخ:
       سلام برادر تبریک
۲۷ دی ۹۲ ، ۱۱:۱۶ امیرحسین حاجی زاده
توی نگاه مثبت همیشه دنبال صفحه طنزش بودم (فکر کنم آقای اهل سحر مینوشت)
به هر حال اون موقع ما فقط همون قدرش رو میفهمیدم
اگه نگاه مثبت ادامه پیدا میکرد چی میشد!
پاسخ:
تقی خیلی با استعداد هست مثل جوادشان. من هم طرفدارشم. خیلی فضای خوبی بود نگاه مثبت...
۲۶ دی ۹۲ ، ۲۳:۳۷ داداش کوچیکه
یادمه وقتی خواستیم حرفه ایی تر کار کنیم، نگاه مثبت راه افتاد. حتی قیمت دار هم شده بود.
بچه های فروش، به سبک سر چهار راهی ها داد می زدن: با پنچاه تومن نگاه مثبت داشته باشید
پاسخ:
       قدم هایی که باید پی در پی برداشته می شد نشد
۲۵ دی ۹۲ ، ۱۷:۴۱ چلچله مهاجر
نگاه مثبت گفتی و کردی کبابم !!!
علی یارمون

پاسخ:
سلام برادر، خاطرات است که می ماند
۲۵ دی ۹۲ ، ۱۲:۴۲ محمد جمشیدی
سلام علیکم
مستفیض شدیم .
پاسخ:
علیک سلام دمت گرم که پیش ما هم میای
۲۵ دی ۹۲ ، ۱۱:۳۵ احمد اسلامی
سلام غبار ...
نشریه ای که برای هیئته و عرض ارادتش، جوشش داخلی و ارادت خالصی که از افراد بر میاد بسیار متبرک و با خیره ...
بهترین سال برای شخص من توی نشریه ها شاید سالی بود که برا مصاحبه پیش صاحبان نفسانی رفتیم که عمر و عمق ارادتشون به حضرت خیلی زیاد بود...
خدایت خیر دهد ...
یاعلی
پاسخ:
سلام احمد جان، هنوز به آن نشریه که فرمودی و به نظر من گل کارهای نشریه ایمون بود نرسیدم .بله ! جوشش و همت مردان فرهنگ دوست اهل محبت برای هیئت، نشریه ساز می شود و این برای من بسیار عزیز و محترم است خداش افزون ترین خیر دهدت 
۲۵ دی ۹۲ ، ۱۱:۱۶ محمد تقی عسکری رکن آبادی

...

اشاره به نظر اول

برقرار باشید

پاسخ:
سلام برادر، خوب باشی ان شاا...، اشاره به جواب همان، مستدام باشید. از این که در فضای مجاز  استشمام تان می کنم مشعوفم 
۲۴ دی ۹۲ ، ۲۲:۴۹ امیرحسین حاجی زاده
ببخشید
این هم آدرسش
۲۴ دی ۹۲ ، ۲۲:۴۸ امیرحسین حاجی زاده
سلام
به دنبال فصل جدیدی از حیا هستیم. فصلی که نویدبخش جامعه ای آرمانی در سطح محلی و جهانی است.
وبلاگ جدیدالتأسیس جشن تکلیف منتظر نظرات ارزشمند شماست.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

پاسخ:
سلام مبارک باشه در خدمتیم
۲۴ دی ۹۲ ، ۲۲:۰۲ امیرحسین حاجی زاده
نشریه کار کردنم را مدیون کتاب خواندن هستم و کتابخوان ماندنم را مدیون نشریه زدن. البته الان نه نشریه کار میکنم و نه کتاب میخوانم!
یادش بخیر
یکی از شیرین ترین خاطرات نشریه کار کردنم بر میگرده به نشریه یار هفتاد و سومی که شما توی یک محرم اومدید و کتاب امام شناسی علامه طهرانی رو بهم معرفی کردید. حتی مطالبش رو هم تعیین کرده بودید. من فقط خلاصه نویسی کردم. مطلب خوبی از آب در اومد و آخرش به اسم من تموم شد!
اونجا هم با شما آشنا شدم و هم با پدیده ای به نام مطالعه تاریخ!
زندگی تان با برکت باد!

پاسخ:
سلام برادر، عرض کردم  عصرانه است برای اهل مطالعه ، نشریه.  خودت خوندی ما کاره ای نبودیم. تاریخ خیلی خوب است اگر به دیده عبرت خوانده شود . افتخار بنده هم کلامی با دوستانی از جنس شماست و زین مقال قدر دان حضرتشم. عمرت به خیر و نیکی و عزت به صد رسد ان شاا...
۲۴ دی ۹۲ ، ۲۰:۴۱ امید زکی زاده
نشریه کار خیلی با برکتی است
مخصوصا اگر برای هیئت باشد
من به شخصه برکتش را توی زندگی ام را دیده ام...
پاسخ:
     سلام قبول دارم کار با برکتی است
سلام
روز بخیر
آقا من سر میزنما
یا علی

پاسخ:
سلام محمد جان یه پیغام ، نقطه ای چیزی بگذار به چشم بیای ممنون که سر میزنی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی