قاسم آباد (23)
در زمستان، زنبورها از عسل داخل کندو ارتزاق می کنند تا بهار که رونق گل به بازار طبیعت برگردد. یعنی زنبورها عسل خودشان را میخورند و عسل پس می دهند . زنبوردارها هم دست به عسل کندو نمی زنند تا فصل بهار ، این عسل دوبار هضم شده را خیلی گران می فروشند چون خیلی خاصیت دارد . کلام عاقلانه آدم ها مثل عسل میماند ...
منظورم از آوردن اسم ها هم احترام است هم تشکر.
+++
امسال برنامه محرم در مسجد برقرار بود مثل سال های قبل. خدا را شکر که محرم و عاشورای امسال را هم درک کردیم . منبرش را شیخ جعفری عهده دار بود و روضه خوانی اش را حاج قاسم و سایر دوستان. هم جواد خواند هم اصغر، هم مهدی باقری و علیرضا عسگری و مجید حاجیلو . سه شبش را هم آسید حمید آمد روضه اش را خواند .
چند تا اتفاق و دیالوگ های ماندگار امسال .
شما هم اگر چیزی یادتان هست را بارگذاری کنید چه در نظرات، چه در وب تان ، تا به یادگار بماند...
از اولی که هیئت محرم در مسجد افتاد قاسم کارگر مسئول رتق و فتق کارهای انتهای مسجد شد و ماند . هماهنگی با آبدارخانه ، کنترل ورودی مسجد و خوش آمد گویی به عزاداران ، تذکر و ساکت کردن پسربچه های بازیگوش که معمولا آخر مجلس جمع می شوند ، مدیریت روشن و خاموش کردن لامپ های داخل صحن – که خیلی مهم و حیاتی است- و هماهنگی غذا دادن و مدیریت پخش آن و ... او هم بدون هیچ انقلتی پذیرفته و کارش را به خوبی انجام می دهد. امسال کت قهوه ای اش را هم پوشیده بود. خدا خیرش دهد و در این دستگاه پیر شود .
امسال بچه ها به قاسم کارگر ریموت هیئت می گفتند بخاطر باز و بسته کردن در هیئت. و کرکر میخندیدند. او ظرفیت و صراحت کلامش آنقدر هست که همه شان را کنسرو کند...
چند سالی بود که محرم دوستان هیئتی را از دست میدادیم. قربانیهای محرم هیئت. یکسال ابراهیم یادگاری، یک سال حسین نعمتی ، خدا همه شان را بیامرزد .
امسال دو تا به هیئت مان اضافه شد. خدا به جلیل اصغری و مهران صدیق دو تا دختر گل عطا کرد . من که خیلی خوش حال شدم .
تبریک از صمیم قلبم نثارشان. آغاز زندگی شان به محرم شد متن زندگی شان هم حسینی باشد ان شاء الله.
به طنز گفتم رفقا دیدند خدا به من پسر داده حالا جفت جفت دختر می آرند ... و همه دوستان دور وبر زدند زیر خنده. این حرف من را حاج قاسم هم برداشت و کلی پسران مان را به رخ کشیدیم که ... حالا باید فکر کنیم و چکار کنیم و... و من هم خواهشم ازشان این بود طوری رفتار کنند که پسرم در مثلث عشقی قرار نگیرد و شکست عشقی نخورد . بعدها در خلوتی بهشان گفتم آپشن جهیزیه سلطنتی و خانه و ماشین اگر داشتید که خب، چه کسی از شما بهتر و گرنه همان پسران حاج قاسم نوش جانتان...
صدای هیئت هم امسال با همه حواشی اش بهتر از سال های قبل بود . گوش خراش قابل تحمل.
4 تا باند از سقف آیزان کرده بودند دو تا هم کناره ها گذاشته بودند از6 جهت ممکن، 5 جهتش باندگذاری بود تا مجبور نشویم صدای کل مسجد را زیاد کنیم. و این تدبیر جواب داد.
من دیده ام بعضی جاها باندها را روی زمین هم می گذارند . این هم گفتم تا برای سال بعد به چهکنم چهکنم مبتلا نشویم.
خدا را شکر امسال حواشی سینه زدن، که دربیاریم یا نه، به هیئت مان رسوخ نکرد . بعدها مجتبی قدوسیان به من گفت که برخی اول محرم می خواستند موجی بسازند و موج سواری راه بیاندازند که در همان ابتدا جلویش را گرفته بود و تشت آب شان را خالی.
اطعام عزادارها از سال های قبل خیلی بهتر بود جایتان خالی دوبار چلومرغ خوبی دادند بدسلیقه گی شان عدس پلوی شب عاشورا بود. خدا را شکر که لوبیا پلو هم خمیر نشد. حاج صدرالله امسال هم خودی نشان داد .دوستان آشپزخانه سنگ تمام گذاشتند. خدا قوت.
بار میانداری امسال، بیشترش به دوش جلیل اصغری بود. یک لحظه ناهماهنگی اش با حاج قاسم را، خدا آفرید تا رفقا بدون سوژه نباشند. اصغر رامندی، جلیل اصغری، علی اخوان ، قاسم کارگر، احمد اسلامی و خیلی از دوستان هیئت از نوجوانی و جوانی شان تا الان- که دارند به سن مرد کاملی می رسند- زیر این پرچم سینه زده اند. 16 ، 17 سالی می شود که هستند و... باشند تا پیری شان. اینها تاریخچه هیئتند. شب عاشورایی گوشه مسجد با یکسری از دوستان جوان تر نشسته بودیم و خاطره زنده می کردیم که سر یکی از خاطره ها علی اخوان تاریخش را پرسید گفتم برمیگردد به حول و حوش سال 74 . گفت آن موقع من 11 ، 12سالم بود. از رضا گلپور پرسیدم آن موقع تو چند ساله بودی؟ گفت 5 ساله. از آن موقع دارند زیر این پرچم سینه می زنند( نه رضا گلپور، منظورم طیف دوستانی است که در ابتدای پاراگراف نامشان بردم.) برای من تک تک دوستان قدیم و جدید مثل عقیق یمن ، ارزشمند و دوست داشتنی اند.
قاعده بر این است به درگاه دوست ، کلب هر چه پیرتر، وفادارتر . جوانی باید جای دیگر پرسه می زدند آمدند به این درگاه، حالا که سالها گذشته و به این خانه انس گرفته و پای رفتنی هم نمانده ... باز به کرم صاحب کرم.
هیئتی خوب است که بیرق به دستانش، از کودکی تا به سن حبیب بن مظاهر، عمر ارادتشان باشد. چهل پنجاه سالی مانده تا آن روز هیئت، که اگر خدا بخواهد می رسیم به دیدن آن روزهای نوکرها.
آپشن جدید محرم امسال دکلمه اسماعیل اصغری بین واحد و دو دمه بود . در انتخاب و اجرای اشعار- منهای شب پنجمش - نشان داد پسر خوش سلیقه ای است .
خندوانه هم، هیئت معروفی بود که مهدی باقری در آنجا تردد داشت. بعد هیئت که خسته و خیس عرق افتاده بودیم نبش محراب مسجد، دو سه تا صحنه با اجرای موفقش ،خستگی مان را می تکاند...
زیر پرچمش خوش بودیم.
هر کسی به قدر فهمش بر می دارد . این هم بار و سوغات ما از این ده شب ماندگار.
مطلب اول در مورد زنبورها را نمی دانستم- یادم باشد رفتم دنبال عسل بگویم یک بار مصرف شده باشد لطفا!
(یک بار با علی اخوان آقا و سید رضا اتفاقی در مراسم تقدیر از فیلم چ به هم رسیدیم.
سید رضا چند تا از این آلوچه هایی که مثل شکلات توی بسته بندی است(لواشک پذیرایی) داد بهمان
علی آقا اخوان فرمود: اینو یه بار یکی خورده بوده فکر کنم...!!! و ما منفجر شدیم! عسل را که گفتید یاد این مطلب افتادم!)
ممنون از زحمتتان
یک مروری شد به خاطرات دهه عاشقی
من یکی هم همان شبهای اول یک خاطره خوب از شما دارم! چند شبی مایه لبخند و عرض ارادت ما به شما شد!