...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است


 

خرده بچه های ته دوازده متری انصاری و خیابان تفرش، تابستانها جایی برای تفریح و پرکردن روزهای بلند تابستانشان داشتند . منزل محمدخانی. سکینه خانم می آمد به همسایه  ها و مسجدی ها می گفت بچه تان را بفرستید خانه ما . کلاس قرآن داریم . یکروز دخترها یکروز پسرها . از 4 ساله تا 7 ساله . خانه شان پر می شد از بچه های قد و نیم قد . همه روز هفته بغیر جمعه ها. دربست در اختیار بچه ها بود از در ورودی تا ته حیاط ، بچه ها آزاد بودند بازی کنند و خوش باشند. این همه آزادی و شور و نشاط به بچه ها می داد تا بچه ها با دل خوش و پر امید بیایند خانه سکینه خانم تا او به آنها قرآن یاد دهد ، روخوانی قرآن . وضو گرفتن به شان بیاموزد،  با زبان بچه ها به شان احکام بگوید . بلند شان کند بایستند وضو بگیرند نماز بخوانند ، به زیبا ترین الفاظ ایرادشان را بگوید درست نماز خواندن یادشان بدهد ،  درستی و احکام را بهشان بگوید و...

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۰:۵۶
علی اکبر قلیچ خانی