...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

نامه ای به مردان قاسم آبادی

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۴۲ ق.ظ


نامه ای به مردان قاسم آبادی

سلام جمشیدی عزیزم

گفتم چطور بنویسم مطلبی را که پرسیده بودی اولش در نظر داشتم در ادامه قاسم آبادی ها باشد فکر کردم دیدم من و تو خاطراتی داریم که دوست دارم یاد دوستی های قدیم هم کنم گفتم نامه اش نمایم تا هم بماند یادگاری پیش تو و هم مفصل با هم گپی زده باشیم . چند تا از دوستان هم بعد از تو آمدند و درد دل و گله‌گذاری از همان که تو گفته بودی، گفتم بگذار هم یاد تو باشد و هم پرداختن به این موضوع ،نهایت تصمیم گرفتم  اسم اش را بگذارم نامه ای به مردان قاسم آبادی

...

هیچ موقع آنروزهای پر شر و شور جوانی ات یادم نمی رود پسر گندم گون کوتاه قدی که خیلی از قدش را خودش زیر زمین قایم کرده بود که  شیطنت هایش به چشم بیاید تا خودش. تیمی که درست کرده بودی و خودتان برای خودتان راه و روش و مسلکی داشتید، به هرجا سرک می کشیدید برای خود تز داشتید تیپ خاصی می زدی با تسبیحی در دست و انگشتری و ریشی و...یادت هست؟  یادش بخیر.

خیلی دوست داشتم این روزهات هم ببینم که خدا را شکر زنده بودیم ودیدیم  سر و سامان گرفتی، ازدواج کردی وخانواده تشکیل دادی . چشم آقا خسرو را زیاد به در نگذار، فکر کنم خیلی منتظر نوه اش باشد.

این ها را می نویسم که خاطره ای زنده کرده باشم.

مشهد 81 یادت هست؟ یکی از چالش های ذهنی من در آن اردو، کنترل تو و محمد یحیوی بود. نمی دانم کدام تان از روی دیگری تقلب می نوشتید ولی برگه هاتان شبیه هم بود . بردمت با احمد در آن آبمیوه فروشی بازار رضا معجونی بخوردت دهم که نمک گیر شوی و دست از شور و شرت  برداری که برگشتیم و آن افتضاح را در دستشویی حسینیه به جا گذاشتی. سال هاست کسی به اندازه آن بنده خدا در کمتر از دودقیقه آن همه فحش و فضیحت به من نداده است.

 به بدترین شکل ممکن کنترل شدید. یادش بخیر

در طاقچه قلبم همیشه عکس بزرگی از جمعه صبح ها را نگه می دارم . خیلی خوش بودیم. همه چیزش خوب بود. از آمدن شیخ تا رفتنش . یک موقع ها کسایش را تو می خواندی.  حالا همه اش برایم  به رویا تبدیل شده.

خودم که شش روز هفته را زنده بودم برای آمدن جمعه صبح ها . یاد آن املتی که برامان درست کردی بخیر. چقدر می خندیدیم و چقدر بودن تو نمک داشت برای جمع مان. زمانی که حمید صحرا کنارت بود بیشتر خوش می گذشت.

 آن پراید مشکی هاچ بک خوابیده ات را یادت هست؟ همان که یکبار در راه رفتن به خانه شیخ  در آزادگان افتادی در چاله جاده و نزدیک بود چپ کنیم . یادت آمد؟ وقتی که فروخته بودی و آمدی در هیئت جمعه صبح تعریفش کردی و چقدر خندیدیم . سکانس بیادماندنی اش بیرون خانه اتفاق افتاد وقتی در کوچه دست حمید را گرفته بودی و با نگاه مضطرت از حمید صحرا پرسیدی چه می شود؟ و او هم در ردای قیصر فیلمت گفت خیالت جمع، من هستم ،اتفاقی نمی افتد. این صحنه که بیننده اش فقط من بودم هیچ گاه از یاد رفتنی نیست.

کاش جمعه صبح ها باز راه بیافتد ، کاش دوباره آن طور کنار هم جمع شویم . کاش هایی که خیلی دوستشان دارم

چه شبها در هیئت کنار هم بودیم وهم نوا می شدیم. لحظاتش زیبایی خودش را داشت. جنم اش را داشتی که میاندار هیئت شوی هنوز هم داری.

با هم جوان شدیم، زن گرفتیم ، بزرگ شدیم و داریم کم کم به پله های پیری مان می رسیم .

 عمر گران می گذرد و همین خاطره ها ازمان می ماند.

تاریخ تکرار نمی شود چون رسم زمان برگشت به عقب نیست . هر زمان خلق جدیدی است که اقتضائات و ابتلائات خاص خودش را دارد.

ولی اگر  بنا باشد  بیشتر از جلوی دماغ ها را نبینند به تکرار تاریخ می رسند و برای آن‌ها تاریخ  تکرار پذیر است. چگونه؟ سر کوچه احمق ها چاله ای بکن، همه شان تا به آن می رسند غصه شان می‌گیرد که باید در چاله بیفتند و مثل بابایشان باید شل بزنند.این تاریخ می شود برای آن ها تکراری . زمان، سپری شده و آدم های زیادی آمده اند و رفته اند ولی عقل شان همان جا که باباهاشان مانده، مانده است. چه می‌شود؟ بعد از گذشت زمانی شل شل راه رفتن می شود رسم آن محله و می چسبد به شهرتشان و اندیشمندان‌شان جبر تکرار تاریخ را تئوریزه می نمایند. یقینا اندیشمندان جاهل مابان  پیروانی خواهند داشت که معتقد به استاد خویش اند و به اوتعصب دارند و تشریح اش خواهند کرد و این فکر می شود اصل ، حداقل در همان کوی و برزن خودشان.

مشکلی که با چند فرغون خاک مرتفع بود حالا شده نحله فکری. راست هم می گویند ولی چه راستی که پیش هر عاقلی تا دهان باز می کنند  آبروی عقل می رود .

در شهر جاهلان جهل مرکب مد است و همه خوشند به دانایی که تماما نادانی است. می گویند فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد... نمی خواهم متهم به سنگین نویسی شوم تمامش می‌کنم.

بحثی که در مورد تاریخ گفتم سربسته هدیه ای بماند پیش خودت از من کمترین. شاید روزی داستانش کردم.

اما بحث بعد:

یکباری در یکی از این قاسم آباد ها بحث اش را کردم بحثی در خصوص هدف و وسیله و ابزار. که آقا این سینه زدن های ما ابزاری است برای رسیدن به محبت و پیروی حضرات یعنی وسیله ای که هدفش  تقرب حضرات و تقرب به خداست این را در زیارت عاشورا یادگرفته ایم ... انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمومنین والی فاطمه و الی الحسن و الیک بموالاتک ... بحث ابزار بحث مقتضیات زمان است بچه های امروزی، بچه های امروزی اند و اقتضائاتشان هم مربوط به حال است نه گذشته. من خودم در محرم ها علی انسانی می‌روم. آن جا بیشتر اهل روضه اند. از روز ششم به بعد کمی هم سینه می زنند ، در آن هیئت من جزو جوانان محسوب می شوم .انتخاب این هیئت میل من است و من ملاک نیستم و نباید همان که می خواهم را برای هیئتی که در آنجا بزرگ شان من محسوب می شوم نسخه بپیچم .

 من مزه سینه زدنهایی که در کنار شما داشته ام را همیشه به خاطر دارم راستش را بخواهی از همان نسل اول دوستان از ابراهیم یادگاری و علی نصیری و رضا ملا ورضا مهرعلی و مجید اخلاقی و مهدی شرف آبادی و حسین محبی و... تا علی اخوان و محمد رحیمی و مصطفی پوری واحمد و اصغر و جلیل و شما و  تا بچه های امروزی.

این حرف درست است که شور هیئت باید شورهیئتی باشد .و شورهیئتی آهنگ بردار نیست .چرا؟ چون شور موسیقیایی نیست ،شور محبتی است، ولی خب این هم این قدر تنزل یافته که رسیده به شور موسیقیایی و تابع شرایط آن شده . بچه ها هم جوانند عیبی ندارد کمی با ذائقه آن ها آدم جلو می آید تا بزرگ شوند وقتی بزرگ می شوند کجایند؟ دیگر این جا سینه نمی زنند . هیئت ریشه دار میاندارش پنجاه سال است که میانداری کرده و قدر سینه زن ها را می داند آن ها را می شناسد سینه زن هاشان هم کلی کشیده تا به صف اول سینه زنی برسند تا دمی هم که جان دارند جایشان را در صف حضرت به کسی نمی دهند. مرد مومن شما چند سال است که دیگر مثل قبل ات نیستی ؟ هر جا هستی ان شاء الله که خوش باشی . من یک لا قبا چه کنم پیش همه تان سینه زدم که بمانید ولی همه تان رفته اید بعد گله هم می کنید. من ازتان ناراحتم به هر دلیلی که سرد شدی و ناراحتی ، باید حل شود نه این که همه تان می روید کنار می ایستید و توقع‌هاتان را می فرستید جلو. باید به هیئت امام حسین امام حسینی فکر کرد و به آن پرداخت. این جا برای امام حسین آمده ایم و بناست که کنار هم پیر شویم و مثل جوانی مان شور حضرت داشته باشیم نه که این طوری . سالی چند بار می آییم که نگویند نیستی یا کاملا در مقام میهمان حاضر می شویم که کسی به ما کاری نگوید. به اخمی هم مثل عروس های تازه شوهر کرده قهر می کنیم و می‌رویم خانه بابایمان .

به من بگویید با چه پشتوانه ای آدم قدم بردارد؟ شماهایی که نیستید و دوست ندارید زیاد خودتان را قاطی کنید یا جوانانی که هستند و دوست دارند هر کاری هست انجام دهند؟ جلسه هیئت جای شماهاست جای علی نصیری است جای مجید اخلاقی است جای اصغر رامندی است جای احمد و جلیل است که در این هیئت سالهاست بودند و خواهند بود به شرطی که از کنار هم نشستن عارمان نباشد ، هم را تحمل کنیم، به هم احترام بگذاریم .فکر پخته بیاوریم رسم و رسوم هیئتی را پیاده کنیم ، باشیم بالاسر این جوانهای خوبی که دارند می‌آیند. قاسم خیلی دست تنهاست سرش هم شلوغ است به همان نسبت اشتباهاتی هم دارد ولی کسی کنارش نیست . سر حرف هامان نمی نشینیم تفاهم کنیم می خواهیم  به کرسی بنشانیمش نمی شود مارا به خیر و تو را به سلامت.

 ما بناست با همه عیب و ایرادی که داریم نقاط ضعفی که داریم کنار هم بنشینیم و خوش باشیم چون به خاطر حضرت آمده ایم.

برادرم! هیئت خرج دارد، برج دارد، رفت و آمد دارد، فکر می خواهد، آدم جا افتاده می خواهد، آدم افتاده می خواهد. این ها که شما ها دارید و قدم جلو ندارید. قاسم کاملا موافق است همه یک روز جمع شویم بنشینیم از الان برای محرم سال بعد فکر کنیم که چه فکری باید داشت و انجام داد. هیئت یک کلمه است که بخواهی بسط اش دهی می شود یک دشت . خواهشم از همه آن ها که نام بردم و نبردم این است که باشیم. اشتباهات مان تکراری شده چون تا می خواهیم اشتباه را جا بیندازیم و درستش کنیم بچه ها می روند و آدم های جدید می آیند و باز همان دور باطل...

وقتی که شما ها تازه آمده بودید و داشتید جا باز می کردید بعضی از قدیمی ها گله می کردند که این ها چرا این طوری اند ؟ شما طور خاصی نبودید فرزند زمان خود بودید آن ها باید درک می کردند و تحمل. که این کار نکردند و رفتند تا شما با همه آن جنگ و جدل ها بزرگ شدید و همان حرف ها را باز دارم می شنوم ... تکرار تاریخ.

سرت را درد آوردم، عذر می خواهم، تو شدی سیبلی که من گله گذاری ام را به سر تو بیاورم. خیلی حرف هام را به تو گفتم که دیگران بشنوند، حلالم کن.

همیشه دوستت دارم.

علی اکبر قلیچ خانی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۱۴
علی اکبر قلیچ خانی

محمد جمشیدی

نامه

نظرات  (۶)

۱۸ دی ۹۲ ، ۱۲:۰۲ مجید حاجیلو

آقا سلام ، جالب بود

پاسخ:
سلام مخلصیم، بالاخره تونستی پیام بگذاری خدا رو شکر
۱۴ دی ۹۲ ، ۲۲:۴۴ امید زکی زاده
سلام
بنده نمی‌دانم کجای این نامه سرگشاده ام، اما می‌دانم که از این صحبت ها خسته ام ...
اما می دانم هنوز باید بگردم تا دردم را پیدا کنم...
این ها درد خوبی نیست...

در کل قلمتان روان!
پاسخ:
سلام برادر، شما ها متن نامه اید . خسته گی را اگر شما بگویید من باید چه بگویم؟ تازه مگر چکار برای حضرت کرده ایم که این قدر زود بریده ایم. من به شخصه هر قدمی که برای جنابش برداشته ام ، هر غصه و خستگی کشیده ام ، چنان از تنم درآورده است که راضی ام همیشه خسته باشم . این خستگی ها را این دردها را خودم می خواهم و ممنون حضرتم که در این دستگاه به ما هم کمی درد داده است... زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت... در کل می‌خواهمتان...
۱۴ دی ۹۲ ، ۲۲:۰۱ محمد جمشیدی

سلام علیکم

نامه پر مهر و محبتی بود و البته تامل برانگیز ... علی الخصوص اینکه ما را به خاطرات خوش سالهای نه چندان دور گذشته برد . سالهایی که فی الحال حسرت آنها را میخوریم .  

یادش بخیر ... زیارت جامعه کبیره جمع 4,5 نفره ما که به لطف خدا و نظر اهل بیت (علیه السلام اجمعین) چند سالی روزهای جمعه برپا بود و البته منبع فیضی برای ما , در یک حرکت کاملا فنی و با حکم حکومتی حاج قاسم تعطیل شد . به چه بهانه ای؟ موازی کاری با هیئت محبان . دوستان به رسم احترام تسلیم این تصمیم شدند و من هم به ناچار .

و اما حال ...

از یکطرف هیئاتی که تعداد آنها با احتساب هیئت بزرگسالان محبان به تعداد انگشتان یک دست می رسند و زیر نظر حاج قاسم در حال فعالیتند . و البته اینها موازی کاری نیست !

از طرفی دیگر شاهد حضور همین نونهالان و نوجوانان و جوانان در هیئت محبان هستیم که هم حوصله حضرت شیخ ما را سر برده اند و هم هنگام سینه زنی " آن وسط ها " غوغایی می کنند .  

نوجوان هایی گاها با قد و قامت هایی بس بلندکه وقت حضور آن وسط ها را قرق کرده و مجال حضور حتی به میاندارهای هیئت بزرگسالان نمی دهند . و اما میاندارهایمان که می نگرند وقایع آن وسطها را .

سوال اینجاست که آیا در هیئاتشان از آداب و رسوم هیات چیزی نمی آموزند ؟ آیا وقتی آن وسط ها به عشق اباعبدالله(صلوات الله علیه) سینه سرخ می کنند سوالی در ذهنشان نقش نمی بندد که آیا هیئت بزرگسالان میاندار دارد یا خیر ؟! ... و سوالاتی از این قبیل .

اشاره داشتید وقتی ما تازه واردان هیات بودیم , قدیمی ها از ما گله مند بودند که چنینیم وچنان . درست که پر شور بودیم اما تا آنجا که ذهنم یاری میکند , مودی بودیم به آداب ادب .

چرا هیئت محبانی که در محله مهرآباد  "هیات مادر" محسوب می شود و قدیمی هایی دارد با صفا , به تقلید از هیات های گانگستر مآب و آقاجون و داداش ها و به بهانه جوانگرایی , اینطور میکند ؟

اکبر آقای عزیز حرفهاتان حق اند. و من می پذیرم که هیات به شخصی نیاز دارد که حرف آخر را بزند و تمام کننده نظرها باشد و الحق که حاج قاسم لایق ترین نفر است . اما شما بگوئید , می شود یک عده آدم همه نوک بینی شان را ببینند و بس ؟!

 چرا مدام چاله بکنیم و به فکر باشیم که آیا با چند فرقان خاک پر شود یا با لودر 19 متری ؟

بسیاری از حرف ها را به رسم ادب نانوشته میگذارم تا بعد ... اگر مجالی بود و شما حالی داشتید شفاها برایتان بیان کنم. از شما و نگاه منصف تان سپاس گذارم . یا علی .

پاسخ:
سلام برادر، تا دیکته ای نوشته نشود غلط اش برملا نخواهد شد، ایراداتی هست که باید گفت. مربیان دانش آموزی مان مگر کیانند؟ دوستان باصفای خودمان که قبول زحمت کرده اند و دارند کلی وقت برای بچه محل هایمان می گذارند نه حق الزحمه ای دارند و نه آموزشی فقط دل پر محبتی دارند که دوست دارند کار خیری کرده باشند. خب یادشان رفته شاید این نکته را بگویند من و شما یکبار بهشان بگوییم مطمئنم اثرش را خواهیم دید. ما در کنار همه خوبی ها با تحمل  اشتباهات یکدیگر بزرگ شده ایم همین که این قدر خاطرات خوش هست خاطرات ناخوش هم از هم داریم باید گذشت تا از گذشته ها بتوان بهره تربیتی داشت.  در همان گعده شفاهی بیشتر گپ خواهیم زد . ..یا تو بیا به خونه‌مون یا منو ببر به خونه ات
۱۴ دی ۹۲ ، ۱۴:۴۹ احمد اسلامی
سلام علی آقا ، علی اکبر
در گذشته و خصوصا در این شبهای آخر صفر دعایم در هیئت این بود که خدا بواسطه همین حضرات بزرگوار صدق گفتار و رفتار در محبت را نصیبم کنند که به نظرم اگر اینها باشد تمامی این مطالبی که شما به آنها اشاره فرمودین « که بنام حاشیه طرح می شود و در این روزگار صحبتش از متن هم بیشتر است » حل می شود.
مرور خاطراتو گرفتن معجون از شما « که تا اونجا که من یادم میاد آب هویج بود نه معجون!!! ؛ که امیدوارم دوباره قسمتمون بشه...» خیلی خیلی شیرینه ولی خاطره چاله و سالهایی که توی مرتفع کردن اون گذشته کام امسال منو خیلی تلخ میکنه...
من به شخصه نوکر شما و حاج قاسم و تمامی دوستانی که ابراز محبت به حضرت می کنند هستم « البت بدور از همه ی تعارفات »...
خدا ان شاء الله حسن عاقبت رو برا همه ی محبان حضرت رقم بزنه.
دم شما گرم و قلمتان آباد.

پاسخ:
       سلام احمد جان دوستت دارم تا ته اش. ما رو دعاکن.
۱۴ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۰ محمد تقی عسکری رکن آبادی

سلام

مرور خاطرات ..

رفتیم به سالهای دور

قلمتان تیز !

التماس دعا

پاسخ:
       مخلصیم برادر، وقتی نظرات شما  و سایر دوستان را می بینم خستگی ام در می رود
۱۴ دی ۹۲ ، ۱۲:۲۰ مستمع هیات
 درخی از رفتارها در هیات باید تجدید نظر بشه برخی سبک های خواندن در هیات را نمیشه اسمش را جوان گرایی گذاشت ما نباید به دنبال جذب حداکثری باشیم باید دنبال رو مشی اهل بیت باشیم بعضی وقت ها سبک های مداحان محترم ان قدر غنا دارد که ترک هیات واجب به نظر میرسه
پاسخ:
سلام ، با آن شناخت  و دقتی که  از حاج قاسم در انتخاب سبک ها سراغ دارم  این طور نیستند. سایر دوستان مداح هیئت هم بسیار مبادی آداب و حرف گوش کنند ولی یک موقع ها مداحی به عنوان مهمان می آید که باید احترامش را داشت و نمی شود کاریش کرد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی