...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

فاطمیه *فرید چهارم*

يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۳۷ ب.ظ

اول تحقیق، بنایم بر این نبود که این همه شاخ و برگ بدهم ولی هر چه جلوتر می روم با زوایای آشکار و پنهان دیگری که مستقیم و یا غیر مستقیم در تاثیر گذاری بر غصب خلافت موثر بوده اند می رسم . موضوع بسیار سخت است در فرید اول عرض کردم ابهام فقط در حمله به بیت وحی نیست سخت تر از آن پذیرش اجتماعی و عمومی مسلمین و اهل مدینه است . در وسط پایتخت مسلمان ها اتفاقی به این مهمی بیفتد و کسی ککش نگزد و همه به نوعی با آن  کنار بیایند در مقابل یک شهر جمعیت 4،5 نفر ، عددی نیست که به آن توجه نمود . حضرت ، آنان را که مرتد نگشتند کمتر از انگشتان یک دست می فرمایند. دستها و افرادی که مشغول آماده سازی مقابله با ولایت حضرت بودند که هنگام وقوع جنایت انگار خواسته دل خیلی ها انجام شد ... در این دو فرید به طلقا ، مردودین مکه ،شکل گیری آن ها و فعالیت موثرشان در برنامه ترور رحمه للعالمین در عقبه هرشی  و تشکیل پیش زمینه جریان سقیفه پرداخته شده که امید است مورد عنایت حضرت قرار گیرد. جبت را نمی خواهم به همین راحتی ازش بگذرم  بماند برای فرید های دگر.

به طولانی بودن فرید ها ایراد نگیرید کمی حوصله باید کرد خودم هم نظرم گزیده گویی است ولی شاخه ها بسیارند مطالب حاضر هم بسیار خلاصه و انتخابی از میان بسیاری از اسناد انتخاب گردیده است در این فرید طلقاء را می پردازم و در فرید بعد ربط طلقا به عقبه هرشی و همچنین پیمان نامه ننگینی که توسط  اینان و جبت و طاغوت تنظیم گردید به استحضار بزرگواران می رسانم   .

در ضمن زیر اسناد خط کشیده ام تا هم منبع برای اهل تحقیق مشخص باشد و هم برای صرفا اهل مطالعه قابل فاکتور گیری.

الف - طلقاء

1.                از مهم­ترین غزوات حضرت رسول­(ص) با کفار قریش، قبل از فتح مکه، به جنگ­های بدر، احد و خندق می­توان اشاره کرد.

2.                خاتم انبیا(ص) در سال هشتم هجری تصمیم گرفت مکه را فتح کند. این شهر با تدابیر نظامی پیامبر(ص) بدون درگیری نظامی فتح شد.  فرستاده ­خدا(ص) در «ذى طوى» سپاه خود را دسته­بندی کرد، سپس وارد مکه شد. عده­ای از مشرکان مکه، تلاش مذبوحانه­ای را برای مقاومت انجام دادند؛ اما این مقاومت به زودی شکسته شدو مکه تقریبا به راحتی فتح شد.

3.                   خاتم انبیا(ص)، خانه «ابوسفیان» و خانه افرادی را که در خانه‏اش می­ماند و در را می­بست و همچنین مسجد ­الحرام را محل امن قرار داد. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء والتاریخ، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، آگه، 1374ش، چاپ اول، ج2، ص711.

4.                حضرت رسول(ص) در فتح مکه، نام عده­ای را بیان کرد که با آن حضرت و مسلمانان دشمنی کرده بودند و فرمود اینان را به قتل برسانید. ابن­هشام مى‏نویسد: «­رسول­ خدا(ص) به فرماندهان لشکر اسلام دستور داد که در مکه با کسى درگیر نشوند، به استثناى عده‏اى که آن حضرت، فرمان قتلشان را صادر کرده بود؛ حتى اگر به پرده کعبه آویزان شده باشند.» ابن­هشام حمیری؛ السیرة النبویه، بی جا، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده، 1383 ش، ج 4، ص 51 و طبرسی، فضل بن حسن؛ اعلام الوری، قم آل البیت، 1417ق، چاپ اول، ج 1، ص 224.

  اسم این افراد در بیشتر منابع به این صورت آمده است: عبد­اللّه بن سعد بن ابى­سرح (مرتدى که برادر رضاعى عثمان بود)، عبد­اللّه بن خطل الأدرمى، زیرا غلام مسلمان خود را کشته بود و پس از ارتداد به مکه گریخته بود، مقیس بن صبابه لیثى، زیرا مسلمانى را عمداً به جاى برادرش ـ که به خطا کشته شده بود ـ  به قتل رسانید و پس از ارتداد به مکه فرار کرد، عکرمه بن ابی­جهل و فرتنا و ساره که دو زن خواننده‏اى بودند که اشعارى در هجو پیامبر(ص) مى‏خواندند و در روز احد، مشرکان را به جنگ با حضرت مى‏شوراندند واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1369ش، چاپ دوم، ص 631حمیری بغدادی، عبدالله؛ قرب الاسناد، قم، آل البیت، 1413 ق، ص 130.

در ارشاد آمده است: امیرمؤمنان یکى از این آوازه ‏خوان‏ها را کشت و دیگرى پنهان شد تا بعدا به او امان دادند و در زمان خلافت عمر بن خطاب، اسبى در سرزمین ابطح او را لگد زد و کشت. محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، بی جا، دار المفید، ج 1، ص 136.   ابن­هشام، حویرث بن نقیذ را هم نیز اضافه کرده است. او از کسانى بود که حضرت را در مکه می­آزرد .   محمد بن سعد در الطبقات الکبری «هبّار بن أسود» و «هند دختر عتبة بن ربیعه مخزومى»، همسر ابوسفیان ( مادر معاویه) را هم افزوده است.

5.                   ابن­اثیر در الکامل، ترجمه عباس خلیلى- ابوالقاسم حالت، تهران،‏ علمى‏، بی­تا، ج7، ص 289و  واقدی، پیشین، ص623 با کمی اختلاف.می­نویسد: «­عباس عموی پیغمبر ـ که برای استقبال از حضرت به خارج از شهر آمده بود ـ می­گوید که من ناگاه صداى ابو­سفیان و حکیم بن حزام و بدیل بن ورقاء خزاعى را شنیدم که براى تجسس اخبار بیرون آمده بودند." ابو­سفیان گفت: "... ابو­الفضل(کنیه عباس) پدر و مادرم فداىت! چه خبر دارى؟" گفتم: "اکنون پیغمبر خدا(ص) با ده هزار سوار از مسلمانان بقصد شما مى‏آیند." گفت: "اکنون چه کنم؟" گفتم: "با من سوار ‏شو. براى تو از پیغمبر، امان مى‏گیرم. به خدا اگر ظفر یافت، گردن تو را خواهد زد." او پشت سر من بر استر شد، من هم سوى پیغمبر تاختم تا آنکه بر عمر بن خطاب گذشتیم. او(عمر) خطاب به ابو­سفیان گفت: "خدا را سپاس که تو را بدون امان و پیمان به دام انداخت." سپس نزد پیغمبر دوید تا اجازه کشتن ابوسفیان را بگیرد. من هم تاختم و زودتر رسیدم. عمر هم آمد و به پیامبر(ص) خبر داد و گفت: "بگذار گردنش را بزنم." گفتم: "ای رسول­خدا! من به او پناه دادم." سپس سر پیغمبر را در آغوش گرفتم و گفتم: "نمى‏گذارم امروز کسى با او نجوا کند... ." حضرت فرمود: "برو ما به وی امان دادیم. فردا او را نزد ما برگردان." من هم با او به منزل خود (محل اقامت در لشکرگاه) برگشتم. بامداد به اتفاق وی نزد آن بزرگوار رفتم. چون او را دید فرمود: "واى بر تو اى اباسفیان! آیا وقت آن نرسیده که بگویى لا­اله­الا­الله؟" گفت: "آرى، پدرم و مادرم فداى تو! اگر غیر از خدا دیگرى (شریکى) بود؛ مرا بى‏نیاز مى‏کرد." فرمود: "واى بر تو! آیا وقت آن نرسیده است که بدانى من پیغمبر خدایم!" گفت: "پدر و مادرم فداى تو باد! هنوز در تردیدم." عباس می­گوید که من به او گفتم: "واى بر تو! پیش از اینکه گردنت زده شود شهادت را بگو." او شهادتین را به زبان آورد و مسلمان شد."»  

6.                «طلقاء» جمع طلیق است و در لغت به اسیری اطلاق می­شود که اسارتش از او برداشته شده و رها شده باشد و در اصطلاح به کسانی همانند ابوسفیان، معاویه و عموما اهل مکه گفته می­شود که پس از فتح این شهر، مسلمان شدند و سپس رسول اکرم(ص) آنها را آزاد کرد. اینها عموما مستحق مجازات بودند؛ اما پیامبر، آزادشان کرد و آنان را به بردگی نگرفت. مقریزى، پیشین، ج 8، ص 388 و ابن­ابی­الحدید، شرح نهج البلاغه، بی­جا، دار احیاء الکتب العربیه، بی­تا، ج1، ص 31.

7.                پس از اینکه پیامبراکرم(ص) وارد مکه و سپس مسجد الحرام شد بر در کعبه ایستاد و دعای فتح را خواند: «معبودى جز خداى یگانه بى­شریک نیست، وعده خود را انجام داد و بنده خود را یارى کرد و دسته‏ها(احزاب) را شکست داد؛ پس ستایش و جهان­دارى از آن خداست و شریکى براى او نیست.»    سپس به اهل مکه فرمود: «چه گمان مى‏برید و چه مى‏گویید؟» سهیل بن عمرو گفت: «گمان نیک مى‏بریم و گفتار نیک مى‏گوییم. برادرى جوان­مرد و عمو­زاده‏اى بزرگوارى که هم­اکنون پیروز شده‏اى.» گفت: «پس هم­اکنون به شما همان چیزی را مى‏گویم که برادرم یوسف(ع) به برادرانش گفت و فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم؛ امروز ملامتى بر شما نیست.» یعقوبی، پیشین، ج 1، ص 420 و ذهبی، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413ق، چاپ دوم، ج 2، ص 546.

8.                   طبق نقلی دیگر، پیامبر بر در کعبه ایستاد و این دعا را خواند: «لا اله الا الله وحده، لا شریک له، صدق وعده و نصر عبده و هزم الأحزاب وحده...؛ خدایى جز خداى یگانه بى­شریک نیست که به وعده­اش وفا کرد و بنده خویش را پیروز فرمود و احزاب را فرارى داد. بدانید که هر امتیاز و خون و مال مورد ادعا، جز پرده­دارى خانه و سقایى حاجیان محو شد. بدانید که قتل خطا چون قتل عمد است. اى گروه قرشیان! خداوند، غرور جاهلیت و تفاخر به پدران را از میان برد، مردم از آدم­اند و آدم را از خاک آفریده‏اند؛ آن گاه این آیه را تلاوت فرمود: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ.» «اى مردم! ما شما را از مرد و زن بیافریدیم و جماعت­ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید. گرامى‏ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» [سوره حجرات آیه 31

   سپس پیامبر فرمود: «اى گروه قریش و اى مردم مکه! گمان می­کنید با شما چه می­کنم؟» گفتند: «نیکى مى‏کنى که برادرى بزرگوار و برادرزاده‏اى بزرگوارى.» پیامبر(ص) فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء.»«بروید که شما آزادشدگانید.» طبری، تاریخ الامم والملوک ج 3، ص 61 و حمیری، ابن­هشام؛ سیره النبویه  ج2، ص 412 و ابن­سید الناس، عیون الاثر، بیروت، داراقلم، 1414ق، ج 2، ص 226.

9.                  رحمت خاتم انبیا(ص) مکه را فرا گرفت.

10.            طبری در تاریخ الأمم و الملوک،‏ بیروت، دار التراث، ‏1387 ش، چاپ دوم‏، ج 3، ص 61. می­نویسد: «خداوند، پیغمبر را بر جان آنها تسلط داده بود؛ چرا که اسیر جنگ و غنیمت رسول خدا(ص) بودند؛ ولى آزادشان کرد؛ به همین سبب، مردم مکه را طلقاء (آزاد شدگان) می­گفتند.»  

11.           حضرت علی(ع)درجنگ صفین برای تحریک یارانش در نبرد با معاویه، جمله­ای بیان می­کند که در واقع، معرفی طلقاء محسوب می­شود. آن حضرت می فرماید: « وَ تَحَرَّوْا لِحَرْبِ عَدُوِّکُمْ، فَانْتَبِهُوا إِنَّمَا تُقَاتِلُونَ الطلقاء وَ أَبْنَاءَ الطلقاء وَ أَهْلَ الْجَفَاءِ، وَ مَنْ أَسْلَمَ کَرْهاً، ... وَ لِلْإِسْلَامِ کُلِّهِ حَرْباً، أَعْدَاءَ السُّنَّةِ وَ الْقُرْآنِ، وَ أَهْلَ الْبِدَعِ وَ الْأَحْدَاثِ، وَ أَکَلَةَ الرِّشَا، وَ عَبِیدَ الدُّنْیا.» «آماده جنگ با دشمنانتان باشید و بدانید که شما با طلقاء و فرزندانشان می­جنگید. آنها ستمگرانی­اند که با اکراه، اسلام آوردند... کسانی که همواره با اسلام در حال جنگ بودند؛ دشمنان قرآن و سنت؛ انسان­های اهل بدعت؛ کسانی که اهل رشوه و بنده دنیایند.» دینوری، ابن­قتیبه؛ الامامه والسیاسه، بیروت، دار الاضواء، 1410 ق، چاپ اول، ص 178

12.              آن حضرت در نامه­ای خطاب به معاویه نوشت: «بدان ای معاویه که تو از طلقائی؛ کسانی که خلافت برایشان حلال نیست، امامت با آنها منعقد نمی­شود و با آنان مشورت صورت نمی­گیرد.» دینوری، ابن­قتیبه؛ الامامه والسیاسه، بیروت، دار الاضواء، 1410 ق، چاپ اول،ص114

13.           کلمه «طلقاء» و «ابناء الطلقاء» همواره بر بنی­امیه اطلاق می­شد. مسلمانان برای تحقیر و ظاهری جلوه­دادن اسلامِ آنها از این الفاظ استفاده می­کردند. مسور بن مخرمه به معاویه نوشته است: «... تو را به خلافت چه کار؟ تو آزاد شده­ای، پدر تو از لشکریان احزاب بود.» حضرت زینب(س) نیز در شام و در دربار یزید در سخنرانی روشنگرانه خویش خطاب به یزید، او را از فرزندان طلقاء معرفی کرد. آن حضرت فرمود: «امن العدل یا بن الطلقاء تخدیرک حرا یرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا ... .» ابن­طیفور، ابی­الفضل بن ابی­طاهر؛ بلاغات النساء، قم، مکتبة بصیرتی، بی­تا، ص 21 و حسنی، سید بن طاووس؛ اللهوف، بی­جا، مهر، بی­تا، چاپ اول، ص 106.

                                               این مصیبت ادامه دارد...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۰۴
علی اکبر قلیچ خانی

طلقاء

نظرات  (۳)

۰۸ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۵۵ امید زکی زاده

سلام

مطلب خوبی بود... اما هنوز اول راه است

باید برای رسیدن به مرادتان خیلی پیش بروید

یک کتاب می شود

ولی جسارتا من هنوز معنای فرید را نفهمیده ام. اینکه مثلا فرید چهارم یعنی چه دقیقا!

پاسخ:
سلام برادر، موضوع فاطمیه فقط یک اتفاق دم خانه اهل بیت نبوده ، از چند ناحیه اقدامات موازی صورت گرفته و در یک نقطه به اجماع رسیده است اگر کمی شاخه به شاخه گی را حس می کنید علتش این است . قدیم ها فرید را پرده  بداری از چیز تکی می گفتند  که تا ندارد. الان هم منظور همین است که برای حضرت فرد که صدیقه طاهره است جریانات اتفاق افتاده همین گونه است در مقابل حضرت یکتا، جریاناتی اتفاق افتاده که تا نداشته است مثل جناب عالی شان. خیلی کاردارد و خیلی جمع آوری اش زمان می برد ان شاء ا... بتوانیم کمی عمیق تر در پایان فراید به جریان نگاه بیندازیم به شرط حیات و اجازه غریبه های آشنا
۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۱۱ محمد تقی عسکری
ممنون از مطالبتون
پاسخ:
یا علی التماس دعا

سردرد

این مرد چه زندگی سردی دارد

درباغچه نیلوفر زردی دارد

میخ در دل شکسته را هرکس دید

فهمید که در سینه چه دردی دارد

پاسخ:
سلام برادر، نگاه احساسی به حضرت محبت ما را کمی از کنکاش و استدلال حقیقت حقه ایشان دور کرده است. با تمام احترام به حضرتش و عرض شرمندگی که گاهی اسم بزرگ ایشان را در این وجیزه کنار خناسان برده ام امید دارم که دامنه استدلال مان نیز مانند دامن محبت مان پر از ارادت تامه به جنابش باشد و خاکساری این مالیدگان به کف پای محبان درگهش را بپذیرد. لا معبود سواک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی