...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

فاطمیه* فرید ششم*

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۴۲ ق.ظ

دستورات حضرت، ، سرپیچی ها و آغازانحرافها. همان طور که تک تک افرادی که جمع شدند و حکومت تشکیل دادند و آتش آوردند باید به دقت شناسایی و معرفی شوند که ابتدا و انتهاشان به چه جریانی وصل بوده باید روشن نمود  که در کل جریان  صحبت از اتفاق نیست بلکه برنامه ای کاملا مشخص و از پیش تعیین شده داشته‌اند که می دانستند چه زمانی باید خود را به حضرت نزدیک کرده و چشم های مردم را از کنار حضرت بودن پر کنند و می دانستند کجا هم وقت حرف گوش کردن از حضرت نیست و باید کار خودشان را انجام دهند . با تمام دردناکی و اوج انحرافی که غصب خلافت در تاریخ اسلام بوجود آورد و نص کلام پیامبر گرامی اسلام در آن  نادیده گرفته شد ولی تبعات و حواشی خاصی در جامعه آن زمانه مسلمین نگذاشت. شما نگاه کنید به جریانی که بعد از شهادت حضرت حسین علیه السلام در مسلمین و محبین آل الله راه افتاد چقدر انقلاب و خونخواهی و جنگ ، برای انتقام از قاتلین و احساس گناهی که دوستداران حضرت از شهادت حضرت داشته اند، ولی این جا به غیر از چند نفر، حتی رگی هم بیرون نزد چه رسد به خونی. مردم  جامعه نسبت به انحرافات پیش آمده هیچگونه ورودی نداشته اند. متن و بطن جامعه . انگار جامعه مسلمین آماده پذیرش بوده است. سناریویی که موثرین انحراف چیده بودند اگر با هوشیاری و حضور در صحنه مردم بود به نتیجه نمی‌نشست.  و همین جای تامل دارد که در آن لایه ها چه اتفاقاتی افتاده و یا چه تبلیغات و صحنه سازی هایی شده که مردم را به چنین بی واکنشی رسانده است. اضافه کنید به مطلب قبل ،صحنه سازی قوی آن دونفر و ادامه دار بودن برنامه هایشان تا ماهها بعد یعنی  دوران گذر ابتدای خلافت تا رسیدن به زمان ثبات حکومتشان .  چند جریان نیز در مرزهای مسلمین اتفاق افتاده در همان زمان مانند ظهور پیامبران دروغین، که آنها را نیز باید شکافت و واضحش کرد...

 دستورات حضرت، سرپیچی ها و آغاز انحرافات. یکی از بزرگترین محک های جریان شناسی غصب خلافت در اواخر عمر شریف حضرت رسول اکرم،  موضوع مهم لشکر اسامه است.  این که اسامه کیست و پدرش که بوده و چه شد و در نزد حضرات چه جایگاهی داشته در این بارگذاری بررسی شده است . در بارگذاری های بعد خیلی به اسامه و لشگر آن خواهیم رسید :

1.     نزدیک به دو ماه پس از حجه‌الوداع و بیعت غدیر خم، رسول خدا(ص) دچار بیماری سختی شدند که هر چه می‌گذشت، حال ایشان وخیم‌تر می‌شد. در این روزها ایشان لشکری را به فرماندهی اسامه‌بن زید، برای جنگ به سمت موته مهیا کرد.

2.     اسامه فرزند زید بن حارثه است. زید در زمان جاهلیت اسیر شد.حکیم بن حزام او را در بازار عکاظ خرید و به حضرت خدیجه (س) هدیه کرد. خدیجه نیز او را به رسول خدا (ص) بخشید. از این رو زید بن حارثه در نزد پیامبر اکرم تربیت شد و علاقه و وابستگی شدیدی نسبت به رسول خدا (ص) پیدا کرد. رسول خدا نیز او را به فرزند خوانده گی خود انتخاب نمود و او در کنار پیامبر بود تا اینکه در جنگ موته شهید شد.

3.     بازار عکاظ بازار جالبی بوده کمی از آن بازار، بازار عکاظ ؛ مشهورترین بازارهای عرب در زمان جاهلیت . بازار عکاظ واقع میان طایف و نخله بوده است و موقعی که اعراب قصد حج داشتند از اول ذی القعده تا بیستم در بازار عکاظ اقامت میکردند، سپس از عکاظ بمکه رفته مراسم حج بجا می آوردند و بخانه های خود بازمیگشتند. معمولاً بزرگ هر قبیله ای ببازار قبیله ٔ خود میرفت ولی تمام بزرگان عرب بلا استثناء ببازار عکاظ می آمدند. هرکس اسیری داشت برای دادرسی بعکاظ می آمد و نزد داوران که از قبیله ٔ بنی تمیم بودند دادخواهی میکرد و هر کس خونخواهی میخواست و طرف خود را نمیشناخت برای پیدا کردن گمشده ٔ خود بعکاظ می آمد. هر کس شهرت طلب بود و در پی تحصیل شهرت میگشت برای نیل بمقصود بعکاظ می آمد، هر کس میخواست با کسی مباهات کندو مفاخر خود را بگوید در فصل عکاظ به آن محل میشتافت و عربها در این قسمت بقدری مقید بودند که در بزرگی و سنگینی مصیبت ها بر یکدیگر مباهات میکردند و یکی از آن موارد مفاخره ٔ خنساء و هند است ... (ترجمه ٔ تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان چ 1333 امیرکبیر ج 3 صص 43-46).

4.      اسامه نیز مثل پدرش مورد علاقه و توجه مخصوص پیامبر بود روزى آن حضرت، از جنگ بدر باز مى گشت در یکى از کوچه هاى مدینه دید اسامه با گروهى از کودکان سرگرم بازى است، او را در آغوش کشید و با بوسه هاى گرم مورد نوازش قرار داده فرمود آفرین بر دوستم! این ابراز علاقه فوق العاده پیامبر نسبت به اسامه زبانزد مسلمانان گردید و شاید چندین بار موارد مختلف آن تکرار شد به طورى که او در محیط مدینه به عنوان "دوست، و زاده دوست پیامبر معروف گردید" از آن جا که مورد علاقه خاص پیامبر بود گاهى درباره بعضى از افراد، در محضر پیامبر شفاعت مى کرد و حضرت شفاعت او را مى پذیرفت.

5.     پیامبر اکرم (ص) پس از بازگشت از حجة الوداع سپاهی از انصار و مهاجر که در آن افراد سرشناسی؛ مانند ابوبکر و عمر و ابو عبیده و سعد وقاص شرکت داشتند، ترتیب داد و با دست خود پرچمی برای اسامه بست و به او دستور داد: «به نام خدا و در راه خدا نبرد کن».

6.     سپاه اسامه، از تمامی مهاجران و انصار نخستین تشکیل شده بود. ابوبکر، عمر، ابوعبیده بن جراح، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر نیز در این سپاه قرار داشتند. گروهی به کمی سن اسامه اعتراض کردند. رسول خدا(ص) خشمگین شدند و فرمودند: او لیاقت امیری لشگر را دارد، سپس کسانی را که از این سپاه تخلف کنند، لعن کردند. (۱٫ السقیفه و فدک، ص ۷۷).

7.     مطابق روایات تاریخی، ابوبکر، عمر و ابوعبیده، لشگر را ترک و به سمت مدینه حرکت کردند. (۳٫ تثبیت الامامه، ص۱۹). مقداد سخنانی دارد که در بخشی از آن آمده است: «پیامبر اکرم(ص) خبر داد که تو (ابوبکر) و یارانت لشگر اسامه را ترک خواهید کرد.» (۴٫ الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۹۶)

8.     جریان لشکر اسامه فقط درکتابهای شیعه نیامده دربسیاری از کتابهای اهل تسنن آمده که در زمانی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در بستر شهادت بود، امر کرد که اصحاب در لشکر اسامه شرکت کنند و فرمود:
«جًهًّزوا علی جیش اسامة، لعن الله من تخلف عنه».و به نظر همه مورخان تا زمان شهادت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اسامه از جنگ بر نگشته بود، حال با توجه به این حقیقت آیا ابوبکر در لشکر اسامه شرکت کرد یا خیر؟ اگر شرکت نکرد،پس تخلف از امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نموده است . تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج2 ص57 و ج8 ص60؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج3 ص130؛ کنزالعمال، ج10 ص576؛ و  الملل و النحل، شهرستانی، ج1 ص23؛ تاریخ خلیفه ابن خیاط، ص63-64؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6 ص52 و مضافا بر اینکه اگر بگوییم ابوبکر در لشکر اسامه شرکت نکرده، مشمول لعن پیغمبر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شده است؛ زیرا طبق بعضی از نقل‌ها رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم متخلفان از جیش اسامه را لعنت کرده است. بیشتر مورخان اهل سنت تصریح کرده اند که ابوبکر جزء لشکریان اسامه بوده است، از جمله:طبقات الکبری، ابن سعد، ج4 ص46 و 136؛ تهذیب ابن عساکر، ج2 ص391 و ج3 ص215؛ کنزالعمال، ج5 ص312؛ تاریخ الخمیس، ج2 ص172؛ تاریخ یعقوبی ج2 ص93؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص53 و ج2 ص21؛

9.     در کتاب طبقات ابن سعد /ج 2/ص 190فردای آن روزی که پیامبر صلی الله وعلیه وآله وسلم پرچم جنگ را به اسامه دادند، در بستر تب شدیدی توأم با سردرد سخت افتادند، این بیماری چند روزی ادامه داشت تا سرانجام به رحلت آن حضرت انجامید. در اثنا ی بیماری پیامبر صلی الله وعلیه و آله و سلم متوجه شدند که گروهی به دلیل کمی سن اسامه به او ایراد گرفته و از او پیروی نمی کنند، به همین دلیل در حالی که دستمالی به سر بسته بودند، با تن تب دار به مسجد رفتند و فرمودند : من از تأخیر سپاه سخت ناراحتم، ولی اعتراض و سرپیچی شما تازگی ندارد، قبلاً نیز از فرماندهی پدر او "زید" هم انتقاد می کردید، به خدا سوگند هم پدر او شایسته این منصب بود و هم فرزندش برای این مقام لایق و شایسته است، سپس فرمودند :"ایها الناس انفذوا بعث اسامه ثلاث مرات و قد تکرر ذلک" "ای مردم سپاه اسامه را حرکت دهید و این را سه بارتکرار کردند".

10.  در کتاب طبقات ابن سعد /ج 2/ص 190 آمده است که مردم در مسجد جمع شده و منتظر رسول خدا(ص) یا امیرالمؤمنان(ع)بوند؛ اما دیدند ابوبکر وارد شد و گفت: رسول خدا(ص) دستور داده است من به جای ایشان نماز بخوانم. بعضی از اصحاب مخالفت کردند و گفتند: این دستور چه هنگام به تو رسید؛ حال آنکه در لشگر اسامه بودی؟ به خدا سوگند، باور نداریم پیامبر(ص) کسی را نزد تو فرستاده و دستور به اقامه نماز به تو داده باشد. بلال گفت: صبر کنید تا از رسول خدا(ص) جویا شوم. به سرعت به سمت خانه ایشان رفت و ماجرا را بیان کرد. حضرت فرمود: مرا به مسجد ببرید و در حالی که یک دست بر دوش علی(ع) و دست دیگر بر دوش فضل بن عباس داشت به سختی و با زحمت، خود را به مسجد رساندند. ابوبکر در محراب بود و اطراف او را عمر، ابو عبیده، سالم و صهیب و عده‌ای از متخلفین لشگر اسامه احاطه کرده بودند و اکثر مردم به او اقتدا نکرده و منتظر خبر بلال بودند. حضرت، ابوبکر را از محراب دور کرده، نماز را نشسته خواندند. پس از اقامه نماز خطاب به مردم فرمودند: ای مردم، تعجب نکنید از پسر ابو قحافه و اصحاب او، من آنان را با لشگر اسامه فرستادم، اما آنان مخالفت امر مرا کردند و برای فتنه به مدینه بازگشتند. (۱٫ ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۳۹، بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۹

11.   می گویند رسول اکرم در انتخاب اسامه 20 ساله به فرماندهی سپاه اسلام، دور اندیشی و تدبیر نمود؛ چون هر که  غیر از او را به فرماندهی بر می­گزید،احتمال این بود که پس از پیامبر (ص) احتمال ادعای خلافت کند ولی اسامه برده زاده ، پشتوانه قبیله ای نداشت  این احتمال، درباره او بعید بود تازه اگر هم ادعا می کرد کسی نبود از او حمایت نمایند. از طرفی  فرزند زید و تخلف از سفارش رسول اکرم!!!  بعید بود. حضرت علی (ع) هم به امیری سپاه منصوب نشد؛ زیرا او باید در مدینه می­ماند و خلافت را بر عهده می گرفت و اگر رهبری سپاه به دیگران مدعی واگذار می شد احتمال سوء استفاده از یک سپاه نظامی وجود داشت. چیزی در اختیارشان نبود آن همه جنایت کردند اگر سپاهی داشتند چه ها نمی کردند 

12.  موضوع اصلی مغفول در این جریان رشد تفکر قبیله گرایی مسلمانان است . مهاجر، انصار، قریش و... با تفکر اصیل پیامبر که بر تقوی است منافات داشت رسول اکرم می خواست به مردم بفهماند، مقام و موقعیت های اجتماعی، جز لیاقت و کاردانی چیز دیگری نمی خواهد و هیچ گاه در گرو سن و سال نیست و پشته و پیرو نیست که نفهمیدندش

13.  گرچه اسامه از ابتدا در صف یاران امیر مؤمنان (علیه السلام) نبود امّا بعدها به سوى آن حضرت بازگشت و به همین جهت از طرف خاندان پیامبر مورد توجه قرار گرفت. امام محمد باقر (ع)  فرمودند: اسامه را جز به نیکى یاد نکنید و حال آنکه چرا اسامه در جنگهاى على (علیه السلام) شرکت نمى کرد دلیلى واضح داشت در یکى از جنگها او مسلمانى به نام مرداس را کشت و بسیار اندوهگین شد و از آن موقع عهد کرد که در جنگى شرکت نکند گرچه در مورد مرگ مرداس معذور بود. روزى اسامه به امام على (علیه السلام) پیغام داد که "سهم مرا از اموال مجاهدان بفرست" و اضافه تر عرض کرد  "من پیوسته طرفدار تو بودم و اگر در کام شیر درنده اى بودى، من نیز خود را به تو مى رساندم حضرت (علیه السلام) در پاسخ او نوشت: این اموال متعلق به مجاهدان است ولى من در مدینه مالى دارم، هر قدر خواستى از آن بگیر، این قضیه از دو جهت قابل توجه است. اولاً: نشان مى دهد که اسامه از نظر امیر مؤمنان (علیه السلام) تا چه حد احترام و ارزش داشته که حضرت در خواست او را رد نکرده ثانیاً: روشنگر دقت امیر مؤمنان (علیه السلام) در اجراى عدالت است. على (علیه السلام) حاضر بود از اموال شخصى خود به وى بدهد ولى هرگز حاضر نبود دینارى از اموال مجاهدان را که اختصاص به آنان داشت به دیگرى بدهد!

14.  اسامه همبستگى خاصى با خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله) داشت و در مواقع حساس، از حمایت و پشتیبانى خاندان رسالت برخوردار بود. مسعودى مى نویسد میان اسامه و عمرو، پسر عثمان بن عفان بر سر مالکیت قطعه زمینى اختلاف رخ داد، این اختلاف نزد معاویه مطرح گردید تا او در اینباره حکم کند. در این هنگام عده اى از بنى هاشم و گروهى از بنى امید حضور داشتند در آغاز جلسه، سخنانى میان اسامه و پسر عثمان رد و بدل شد، در این هنگام مروان بن حکم به عنوان آمادگى براى شهادت به نفع پسر عثمان کنار او نشست امام حسن برخاست و کنار اسامه نشست سعید بن عاص کنار مروان و حسین بن على (علیه السلام) کنار امام حسن (علیه السلام) سپس عبدالله بن عامر در کنار سعید عبدالله بن جعفر کنار حسین بن على (علیه السلام) و عبد الرحمن بن حکم در کنار عبدالله بن عغامر، و ابن عباس در کنار عبدالله بن جعفر نشستند معاویه که وضع را چنین دید گفت: عجله نکنید من خود شاهد بودم که پیامبر خدا این رفیق را به اسامه بخشید.

15.  در خصوص وفاتش آورده اند که اسامه سخت بیمار بود امام حسین (علیه السلام) براى عیادت او تشریف برد، اسامه اظهار اندوه و تأثر کرد امام از سبب اندوه او پرسیدند پاسخ داد: شصت هزار درهم مقروض هستم و سبب اندوه من همین است حضرت پرداخت آن را تقبل نمود اسامه گفت: مى ترسم مدیون از دنیا بروم امام حسین فرمود: از دنیا نمى‌روى مگر پس از پرداخت آن ،همینطور هم شد

16.  او پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله) مدتى در (وادى القرى) سکونت داشت، سپس در مدینه اقامت گزیده بود و در همان ایام بود که در (جرف) چراغ عمرش به خاموشى گرائید پس از درگذشت او، جسدش را به مدینه انتقال دادند و امام حسین (علیه السلام) بر جنازه او کفن پوشاند و نماز گذارد. او در ایام خلافت معاویه مدتی در شام اقامت گزید. اما در اواخر عمر به مدینه بازگشت و در سال 54 (یا به روایتی 58 یا 59 ) هجری قمری در مدینه درگذشت.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۰۵
علی اکبر قلیچ خانی

اسامه

نظرات  (۳)

چون ابر نو بهار من از گریه خسته ام
یارب ببین سرشک غم دسته دسته ام
از بس که گریه کرده ام و سوختم چو شمع
چون اشک خود پیاپی و از هم گسسته ام

 یاسم که رنگ داغ شقایق گرفته ام
یعنی میان بستری از خون نشسته ام
                       قد کمانی و رخ نیلی و پهلویم
                      دارد نشان ز عهد و وفایی که بسته ام
دستی بروی دست دگر می زند علی 
هر دم کند نگاه به دست شکسته ام
                    گفتم بخود که چهره ز حیدر کنم نهان
                    کن چاره ای خدا به نماز نشسته ام

                                                    شاعر شیخ رضا جعفری

پاسخ:
سلام برادر، منور کردی هم با حضورت هم با شعرت هم با نام شیخ ات . خانه ات آباد
سلام مجدد برادر عزیزم
دستورات حضرت، ، سرپیچی ها و آغازانحرافها.
تمام حرف همین است...
خدایت خیر دهد
یاعلی
پاسخ:
بله، همه حرف در لااله الا الله است هر که کفر و شرکش بیشتر الهه هایش بیشتر ، راه گذشت از آن ها طولانی تر... یاعلی
۰۵ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۵۸ غریبه ناآشنا
سلام.
سال نو مبارک.
 جواب منو ندادید نگران شدم.
دوباره براتون مینویسمش.
(سلام.
خسته نباشید.
من چون کم و بیش احساس میکنم شما کمی بیش از دیگر بزرگترای هیئت دغدغه بهتر برگزار شدن مراسمات اهل بیت رو دارید مزاحمتون میشم.
اول بابت غلط املایی دفعه قبل معذرت میخوام بذارید به حساب کم اهمیت دادن به املا در مدارس ما.
حالا به هر حال خواستم یه انتقاد دیگه هم اگه ناراحت نمیشید به بزرگترای هیئت بکنم.
انتقادم اینه که چرا اکثر بزرگترای هیئت بعد از اتمام سخنرانی به همراه حاج آقا هیئت رو ترک میکنند و شروع مراسم باید با چند نفر معدود شروع بشه.
حتی بعضیاشونم بعد رفتن حاج آقا همون بیرون با همدیگه مشغول حرف زدن میشن و داخل مراسم نمیان یا آخرش میان.
اگه امکان داره بگید بهشون که کمتر انجام بدن اینکارو.
و اگه هم میشه به حاج آقا بگید اینقد سن امثال مارو نکوبن تو سرمون.بالاخره ما هم باید از یه جایی شروع کنیم.
خواهشا ناراحت نشین.
با تشکر و ممنون از زحمات شما.
جواب منو هم اگه بدون اشاره به نظرم منتشر کنید ممنون میشم.
التماس دعا).
ممنون میشم جواب بدید.
پاسخ:
سلام برادر، مطلبی که گفتی چیزی نیست که پنهانش کرد مشکلاتی که دیدید هست، ولی نباید بهش حساس شد، بعضی ها اونقدر می خواهند هیئت باشند همونقدر می نشینند اجباری وجود ندارد ،با این که بهتر اینه که نظم مجلس رو بهم نزنیم . نیم ساعت در هفته هم قابل این حرف رو نداره که بخواهیم برای هیئت طاقچه اش را بگذاریم و نتونیم خرج مراسم کنیمش. کاش همه غلطهامون املایی بود فقط. آن چه که من از دوستان می دانم این که همه دوستان دغدغه خوب برگزار شدن مراسمات را دارند خدا را شکر، موضوع شیخ ، شنونده ها نیستند طرز شنیدن هاست مثل بچه ها می نشینیم و می شنویم این را باید درست کرد موضوع هم فردی است باید تک تک افراد خود را  اصلاح کنند. شما هم بزرگ می شوید و می بینید که خبری در بزرگ شدن های بی تعقل وجود ندارد . من از شما ناراحت نمی شم دلیلی هم ندارد که از شما ناراحت باشم . جنس سئوالات قبلی طوری بود که می شد مطرح عمومیش کرد مطرح کردم و کمی بهش پرداختم هر که هستی دوستت دارم و دعاگوتم. این سئوالاتت هم اقتضای جوابش در همین جا بهتره . موفق باشید. سئوال که بد نیست خیلی هم خوب است مهم این اسن که بدانیم  سئوال معبر است نه مقصد باید از سئوالات - هر چه باشد- به سئوالات بهتر و بلندتر منتقل شد یا سلوک کرد. به بودن شماها و سئوالاتتان خیلی خوش بین و امیدوارم. مرا هم دعا کنید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی