چرا چنین؟ ( نگاهی به وضعیت فعلی علوم اجتماعی)
استیون سیدمن در مقدمه کتاب معروف "کشاکش آرا در جامعه شناسی" اش نقدی به وضعیت جامعه شناسان و روشنفکران آمریکا دارد وبه چنین مضمونی می گوید که: جامعه شناسان امروزی آمریکا بجای این که به عنوان معلمان مردم در مردم زندگی کنند سرشان گرم تئوری پردازی و محافل روشنفکری و دانشگاهی خودشان است و این با فلسفه و هدف رشته جامعه شناسی نمی سازد و برای همین است که نقش پررنگی در تاثیر گذاری بر زندگی فعلی مردم خودشان ندارند .
حرف مردم را باید از خود مردم و درون مردم شنید باورشان کرد، بهشان حق داد ، تا همه حرف خود را بگویند و بجای قضاوتشان، باید تحلیل کرد که چه شده مردم اینگونه فکر می کنند و نظر دارند.
اینکه جامعه شناسی به چه آرا و نظراتی قائل است که نمی شود راه و روش زندگی مردم، اگر راهی پیدا کردی که درستی تئوری و گفتارت را وارد زندگی مردم بنمایی و طوری بیان کنی که آنها بپذیرند و همسوی تو باشند توانسته ای رسالت علمی خودت را به درستی انجام دهی وگرنه جامعه ات می شود همان که در انتخابات چند دوره قبل خودمان دیدیم و حال در انتخابات 2016 امریکا در حال تماشای امریکا و جهان بعد از اینیم.
این که طبقه روشنفکر و تحصیل کرده جای درک مردم و باور آنها و از همین کف، بدنبال برنامه ریزی ارتقا زندگی آنها بودن ، بفکر خودش و نظراتش و طبقه اجتماعی که در آن قرار گرفته باشد و تیریج قبای خود را از مردمش بالا بگیرد و بفکر قدرت و ثروت و ارتقای طبقه خودش باشد در وقایع اجتماعی آینده می شود : حکومت لمپن ها بر مردم .
اینهمه تبختر و باد در غبغب دانشگاههای بزرگ آمریکا با چنین انتخابی فرو ریخت و نشان داد که حتی اگر بهترین دانشگاه دنیا هم باشی و بهترین اساتید علوم اجتماعی و انسانی را هم داشته باشی و کل کرسی های علمی جهان منتظر آبشخور منهج و تفکر آنجا باشند ولی در درک و تحمل و باور مردم خودت مانده باشی نتیجه اجتماعی اش وقتی که دست مردم برای انتخاب و بیان نظرات صریح شان باز است، می شود خلاف خواسته و پیشنهاد جامعه دانشگاهی ات. بی قواره ای مینشیند بر کرسی قواره دوزان جهان.
منظورم پیش قضاوت وضعیت از این ببعد جایی نیست و قصدم هم برآورد عجولانه عملکرد هیچ فرد و حزبی نیست بلکه النهایه گفتار بر این است که وظیفه دانایان دوری از مردم نیست .
جامعه ایران از ابتدای قرن بیستم میلادی دچار همین مشکل و معضل شد جامعه تحصیل کرده و فرنگ دیده اش بجای این که بیایند و مردمشان را راهی مسیر پیشرفت کنند شروع به پیف پیف کردن مردمشان نمودند هر چقدر بیشتر رفتند و آمدند این فاصله بیشتر و بیشتر شد و مردم که بدون عالم نمی خواهند زندگی کنند سراغ عالمان دینی رفته و با آنان حشر و نشر بیشتری پیدا کردند و متن جامعه علیرغم رسانه های موجود و غولهای تبلیغاتی اش برای بی دینی مردم، مسیری را که عالمان دینی نشانش دادند طی نمود و هر چه طبقه روشنفکر ماب و رسانه هایشان علیه دین صحبت کردند با این که بوق روزنامه و کتاب و رادیو تلویزیون داشتند نتیجه ای حاصل نداشت. ایران جزو معدود کشورهایی است که با اینهمه دانشجوی تحصیل کرده در علوم مختلف در اروپا و امریکا هنوز بدنه جامعه دینی اش مستحکم وتاثیرگذار است .
علت اقبال و توجه و احترام و پذیرش عامه مردم از عالمان دینی در ایران نیز همین است . قشر عالمان مذهبی ما از طلبه جوان تا مرجع عالیقدرش ، همه جلسات مردمی دارند می آیند آنجا که مردم مینشینند . با همه جبروت علمی و حوزوی و شاگرد و مدرسه و پیرو ، منبر عام و مساجد پایین و بالای شهر رفتن و به اندازه همان مردم صحبت کردن را تعطیل نکرده اند . خود را وارد دغدغه و نگرانی و گرفتاری مردم میکنند کاری هم از دستشان برنیاید دلسوزی می کنند دعا می کنند و.... وگرنه غیر از این مسیر ، اگر راه دیگری را پیش بگیرند یا گرفته بودند اینگونه در مردم اثرگذاری نداشتند . حالا جامعه علمی ودانشگاهی ما چه ؟ جامعه شناسان ما کجای زندگی مردم و در ارتباط با آنها هستند ؟ به همان مقدار باید امید به اثربخشی شان را داشت
کم بودند کسانی که در متن و بطن مردم ، اجازه باور کردن دین و اعتقاد و سبک زندگی و رسم و رسوم و حتی خرافات مردمشان را بخود بدهند و برای این مردم - همینها که اینچنینی هستند - نسخه شفا و پیشرفت بنویسند با ادا در آوردن و لباس فرانسوی و امریکایی پوشیدن که جامعه ای درست نمیشود.
تا طبقه دانایان جامعه ای با رسالت و هدف علم اموزی اش آشنا و معتقد نباشد کار آموزش عالی آن دیار، تولید برگه های علمی با مصرف گروه شغلی و قاب افه گذاری "ما هم تحصیل کرده ایم " خواهد بود .
دوستان دانشگاهی بنده در سطح ارشد جامعه شناسی، گروهی راه انداخته اند برای اطلاع از کارها و کلاسها و تحقیقها با 32 عضو و همه دانشجویان ارشد علوم اجتماعی. دو سه باری متن ها و نوشتارهای اجتماعی گذاشتم یکی دونفری نقد کردند و بحثی کردیم تا این که اکثریت به این رای دادند که از این بحثها و گفتارها در گروه نشود گفتم به اقتضای گروه این بحثها بد نیست ،مخالفت کردند بنده هم پذیرفتم و از همه عذر خواهی کردم و از آن ببعد هیچ پستی در گروه نگذاشتم . هر صبح گروه را چک میکنم انواع و اقسام استیکر "سلام "و"صبح بخیر" و "استاد آمد و نیامد"..." چه خریدم" و "چه کار کردم "و "تو چطوری" و "دلم برات تنگ شده " و... تا 170 ، 180 پست می بینم رد و بدل شده و همه راضی و خوشحال اند و کسی معترض نیست .... یعنی دانشجویان ارشد خوان ما در حد جی جی باجی کردن اند . و اینان چند صباح دیگر میخواهند بشوند کارشناسان ارشد علوم اجتماعی این مملکت، بعد می خواهی انباشتی از اینهمه مشکلات اجتماعی و بی تئوری بودن جامعه مان به دست چه کسانی حل شود؟
با احترام به زحمت کشان و بزرگان اندیشه این مرز و بوم در بین بسیاری از دانشجویان و دانشمندانمان دانشگاهی ما ،مخصوصا در حوزه علوم انسانی و اجتماعی، فلسفه دانش، مفقود است .
تا وقتی که اینگونه ایم همین گونه ایم.