...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است


پسرها هر چقدر هم که دست پدر را بگیرند روزی که بناست در تابوت از پدرشان خداحافظی کنند حس افسوس کم گذاشتن برای عزیزشان را دارند. حسی که دیگر زمانی ندارند برش گردانند . جایی که تقدیررسم جدایی را در مرز بودن ترسیم کرده و نه می توان دست تقدیر را برگرداند و نه کاری کرد جز خداحافظی اشک آلود .

 خیلی از پسرها دوران کودکی را به این امید می گذرانند که فردا روزی بشوند شبیه باباهایشان و حتی بهتر ازاو تا  نشان بدهند که پسر همان پدرند . روزگار می گذرد پسرها بزرگ می شوند خودشان پدر می شوند برای بچه هاشان، ولی می بینند پدری فقط به کار و ایجاد رفاه نیست خود پدر بودن ، چیز دیگری است.

 حس پدر بودن، بار پدر شدن به دوش پسرها، خیلی سنگین تر از آرزوی  کودکی شان است. آن روزهاست که می فهمند پدر، به بودنش ، همین که هست چقدر می ارزد .

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۸
علی اکبر قلیچ خانی

قدیم ترها در روستاها و شهرها یکی از مشاغل، پالان دوزی بود . برای الاغ، روکش می دوختند . خر، وسیله نقلیه رایج بود . لوکس دوزی خودش را هم داشت. از کودکی ام یادم هست نمک و نان خشکی ها با الاغ می آمدند در همین کوچه پس کوچه های تهران.

زمستان ها چراغ سازی ها پر از چراغ ها و علاء الدین هایی بود که مردم آورده بودند برای تعمیر. چراغ های استوانه ای که هم زحمت گرمای اتاق و هم قسمتی از پخت و پز خانه را به عهده داشت. چراغ سازها خیلی ارج و قرب داشتند . مردم یکسال احترام چراغ ساز محل را نگه می داشتند تا در زمستان وسیله گرم کننده شان آبی بسوزد.

این موقع ها ،نوای دلنشین نفتی محل، همه را با چند پیت بیست لیتری در کوچه صف می کرد برای گرفتن نفت. چرخ نفتی که بشکه‌ای بود روی چرخی، و اگر گالن ات را درست نمی گرفتی زیر شیر، با فشار می پاشید بیرون و کلی بد و بیراه از نفتی می شنیدی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۰۸:۱۸
علی اکبر قلیچ خانی


درک  فقدان نبی  اعظم از پس وصی و نفس شریف  ایشان حضرت مولی الموحدین   بر می آید.  زمین - موطن ادنای وجود-   توانست به تفقد حضرتش - جناب رحمت عامه و جامع الهی، که در برگیرنده کل ممکنات است -  قدرت درک و تحمل یابد . و این بزرگترین معجزه خلقت است که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۱:۱۱
علی اکبر قلیچ خانی