آخرین ساعات سال 92 است ساعت 13:40 روز 29 اسفندماه. پشت میز کارم هستم قبلش کمی با چند تا از همکاران جر و بحث کاری داشتم. نمی دانم چطور، ولی دسترسم به بیان باز شده قبلش چند تا از وبلاگ دوستان را سر زدم و خواندم .
آخرین ساعات سال 92 است ساعت 13:40 روز 29 اسفندماه. پشت میز کارم هستم قبلش کمی با چند تا از همکاران جر و بحث کاری داشتم. نمی دانم چطور، ولی دسترسم به بیان باز شده قبلش چند تا از وبلاگ دوستان را سر زدم و خواندم .
سلامی دگر،دسترسم به فضای مجاز بیانم قطع شده، حوصله ام را سر برده اند با این سرویس دادنشان ، یک روز امکانش را میدهند یکروز نه، شاید از اینجا رحل اقامت گزینم در ایام فاطمیه که کلی مطلب آماده کرده بودم قطعی بهم خورده و فی الحال هم با رایتل یکی از همکاران مزاحمتانم آن هم در حد همین چند خط که بیشتر رویم نمیشود تبلتش را بگیرم. علت را توضیح دادم که عذرم پذیرا باشید.از دعای خیر محرومم نگردانید که بسی محتاجم...
نمی خواستم به غریبه آشنا زیاد بپردازم . هفته پیش بود که کامنت خصوصی دیگری از غریبه آشنا دریافت کردم سئوال هایش در ذیل آمده، جوابش را همان موقع نوشتم ولی برای این که فضای غبار را دو طرفه نکنم با کمی تاخیر بارگذاریش می کنم. فاصله طبقاتی فکری پیش آمده،
پنج شنبه ای که گذشت برنامه ام را این طور با خانواده بسته بودم ، خانم بچه ها، با ماشین بروند مهرآباد منزل پدرشان، من هم بعد از کار بیایم هیئت، آن جا هم را ببینیم و برگردیم خانه.
عقبه هرشی
1- در حجه الوداع در روز 13 ذی الحجه رسول خدا صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را طلبیده و اکثر آن روز و شبش را جهت تحویل ودایع علم و حکمت الهی پس از پایان مراسم حج با او خلوت کرد.
از فضای قاسم آبادهای قبلی کمی دور شدم آن هم عامدانه، چون فلسفه نوشتار قاسم آباد فقط خاطره گویی نیست، دغدغه پردازی است
اول تحقیق، بنایم بر این نبود که این همه شاخ و برگ بدهم ولی هر چه جلوتر می روم با زوایای آشکار و پنهان دیگری که مستقیم و یا غیر مستقیم در تاثیر گذاری بر غصب خلافت موثر بوده اند می رسم .
یکی از دوستان پیامی گذاشته البته به صورت خصوصی و با نام "غریبه آشنا" برای قاسم آباد (15) با مضمون ذیل که :