...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

حسینیه صنف لباسفروش ها را هیاتیهای تهران خوب میشناسند . پایین تر از چهار راه مخبرالدوله،  دو تا کوچه را گز میکنی وسط کوچه سوم ، در ورودی حسینیه است. یک حیاط جمع و جور میخورد به دو طبقه حسینیه. حسینیه ای قدیمی با متولیانی پیر و زحمت کش و جواندل. همه شان صاحب مکنت و ثروتی هستند خانه چند تایی شان رفتم برای خود اقایی هستند با حشم و خدم. انهمه دار دنیا و زندگی شان را ریخته اند پای دلشان. چنان برای چای دادن و سفره برپا کردن عزاداران امام حسین دولا و راست میشوند که انگار نه انگار بیرون این حسینیه برای خود ارباب اند.

عشق از انان دربدری ساخته که نگو و نپرس.  چهره هر کدامشان داد میزند "یا حسین".
 پای صحبت  حاج قاسم که صاحب حسینیه است  مینشینی ، هر بار که حسین میگوید ناخوداگاه مثل دو دُر درخشان از گوشه چشمانش دو قطره اشک میزند بیرون . ناخوداگاه است باید ببینی اثر این اسم چه طوفانی در دلش بپا میکند دوست داری دست کنی به ساحل چشمانش برشان داری و بمالی به قلبت . به زعم من هر قطره ش شفاست. ولی انقدر محترم و پر جنم است که تو هم تنها مات نظاره ش میمانی. همیشه شق و رق ، با یک دست کت و شلوار سورمه ای و پیرهن سفید که محرمها مشکی  می پوشد می ایستد دم اشپزخانه و حواسش به همه چیز هست از دم در که کفشهایت را میخواهی  در کیسه  بگذاری تا چای و سفره و منبری و مداح و خادمها را همه را زیر چشمی چک می کند .

 ان یکی خادم ها هم هر کدام یک جوری بساط عاشقی دارند با سید و سالارشان. استکان و نعلبکی و سماور و قند و چای و نا ن و پنیر  همه بهانه است مقصود کس دیگری است .
خلاصه  ادمهاش کنار هم دیوان صد من عشق اباعبدالله اند.

 صبحها که زیارت عاشورا دارند از ۳ صبح حسینیه هستند که سماور و چای هیات را دم  بگذارند همانجا هم نماز شب شان را میخوانند . فکر کنید ۱۳ روز محرم از ۳ صبح حسینیه هستند تا پایان برنامه.
 انطور هم نیست که هر کسی بتواند سینی چای هیات را دست بگیرد . ارثیه خانوادگی ست. سینی پدر دست پسر. باید شناخته شده باشی که اهل تیر و تبار عشقی تا پیاله گیر عشاق باشی. 

محرمها از ششم محرم ناهار هم میدهند یعنی از اذان صبح تا اذان ظهر،  ۳ ، ۴ تا منبر و ۳ ، ۴ تا مجلس روضه . مردم همینطور میایند و میروند. خلاصه انچه که جریان دارد عشق است عشق.

صبح که وارد حسینیه میشوی بوی قورمه کردن گوشت تازه گوسفند ناهار حسینیه  دیوانه ات میکند. موقع ناهار، غذاها در سینیهای نو و تمیز ملامین سفید با گلهای ابی و قرمز رنگ که گوشه اش حک شده حسینیه صنف لباسفروشها سرو میشود اگر دو پرس نگیری تا خودت را از مزه اینهمه زحمت و سلیقه حسینی پرنکنی حتما ته بشقاب را با نان تمیز خواهی کرد.

هر سال برای اینکه چهره و منش سیدعلی را ببینم و حظ ببرم از اینهمه حس نوکری اش و با نگاه با او با بساط امام حسین حال کنم میروم حسینیه شان تا ناهار مینشینم که از دست او غذا بگیرم.
 پیرمرد جسیم مهربان خوش قلبی است نزدیک به یکی دو هزار نفر را با لب خندان پذیرایی میکند با همه هم شوخی دارد من که بیش از بیست سال است دارم با همین صحنه های تکراری نوکری حال می کنم. نوکرها هم شبیه اربابشان  اند . تکرارشان ملال برانگیز نیست هرسال تازه از تازه های قبل جلوه می کنند . این ماییم که داریم پیر می شویم این بساط جوان و تازه و پرشور بوده و هست وخواهد بود.  همان ظهور ثارالله ست شاید. خون تازه. عشق اگر کهنه گی داشت سال به سال جایزه نوبل ادبیات را نمی گرفت . خیلی دوست داشتنی است. ادمهاش هم مثل غذاهاش طعم نابی دارند که فقط انجا میتوانی بچشی.

 یکسال منتظر قورمه و قیمه محرم حسینیه ام که از دست سید بگیرم . مزه اش ، عطر مست کننده خورشت ش، بوی ناب سبزی تف داده شده با روغن حسابی، لیمو امانی های خوشمزه ش، ته دیگ قرمز و تردش ، کافری مثل من  را هم حسین حسین گو می کند . یکبار بخوری یک عمر پاگیری.

اگر کسی بخواهد رسم و رسوم هیاتداری و خادمی هیاتی را یاد بگیرد برای خودش مدرسه پرباری است. بایست کناری ببین چطور چایی میدهند سفره میاندازند پخش میکنند جمع میکنند برو هیات تان اجرایش کن اثرش را خواهی دید.

سه شنبه ای 7/6/96  ، روز شهادت امام محمدباقر علیه السلام توفیق شد رفتیم هیات. یکی از ان قدیمیها و کننده های حسینیه صنف لباسفروشها مرحوم شده بود . حاج حسین کاشانی که بهش میگفتند حاج محسن.

 با شروع قراءت زیارت عاشورا در همان حیاط ورودی حسینیه، بدنش را روی میزی خوابانده بودند و ان یکی نوکرها حین عاشورا خواندن غسلش میدادند با رعایت همه ملاحظات.
مردم هم میدیدند اخر و عاقبت عشق را ، که در ورودی حسینیه ای که سالها خدمتش را کرده بود داشتند میشستند و  اماده ش میکردند برای لحظه دیدار.

و لا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۱۵
علی اکبر قلیچ خانی