...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

قاسم آباد (16)

شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۵۴ ق.ظ


یکی از دوستان پیامی گذاشته البته به صورت خصوصی و با نام "غریبه آشنا"  برای قاسم آباد (15) با مضمون ذیل که :
"به نظر من شما که این قدر دغدغه ی کار مجازی قاسم آباد دارید کار تو مسجد ومحله
یادتون رفته

زعمل کار برآید .و الان نگاه مثبت که هیچ ، هیچ نگاهی تو مسجد نیست برادر و با خاطره نویسی کار درست نمیشه واگه این جور بریم جلو امثال فیلم رستاخیز ها که هیچ فیلم 300 هم برای واقعه کربلا هم میسازند."

دغدغه ایشان بسیار ستودنی است. گفتم با شما هم مطرحش کنم ببینم چه بکنیم بهتر است.

خواسته ایشان را زمانی خودم و طیف دوستانم که شب و روزمان مسجد بود از بزرگترهای خودمان داشتیم که بیایید و کنار ما باشید ، دوست ندارم خودم بشوم قسمتی از خاطره بد  ذهن پر دغدغه دوستان جوانم.

 ولی کار یعنی چه؟

اول این که موضوع فضای مجازی نیاز امروز است که باید کار شود و داریم دست وپایی می زنیم وهیچ ربطی هم به حضور حقیقی و فیزیکی ندارد با این که نظرم در این مجاز، ارتباط با دغدغه ها و فکر و ذکرهای حقیقی دوستان است ولی هرچیز جای خودش .

 صحبت دیگر این که،  من و دوستانم از آن قماش‌ِ کار در رو نیستیم،  ولی فراغ بال جوانان را هم نداریم. شب جمعه ای که گذشت مجید اخلاقی را دیدم، گفت به دوستان گفته ام من می توانم در حد کلاس زبان انگلیسی که بلدم و تخصصش دارم  برای بچه ها نوعا راهنمایی و دبیرستان بصورت بیسیک و پایه ای قدمی بردارم . گفت گفتم ما که این را بلدیم در خدمت دوستانیم ، گفته او را کسی نشد جامه عمل بپوشاند و می گفت  تا حال کلاسی برقرار نشده... او زن و بچه دار است، کارمند است، درس می خواند و نمی تواند همین طور که جوانان مان هستند وقت بگذارد ولی هر چه در چنته دارد اهل دریغ از دوستان و هم پیاله ای هاش نیست، محسن رحیمی هم همین طور، و خیلی از دوستان .

 هنر این که چطور از توان مجموعه و یاران جدید و قدیم استفاده شود وجود ندارد یا کم ذوقی داریم .

 خود بی هنرم ، صد بار پی‌گیر شدم دوستان جمع شویم در حد یک گپ دو سه ساعته یک جلسه ای در هفته برای نویسندگی داشته باشیم  بیش از این فعلا معذورم بارها گفته ام، و بار آخرش به خودم صد تا بد و بیراه گفتم که زمانه را نگاه ، به جای این که دوستان پیگیری کنند ما افتادیم دنبالشان و هی زنگ و قرار و التماس که تورو خدا بیایید یک کار حسابی در حد همین خرده نویسی ها با هم داشته باشیم . کل پیگیری و دوندگی ام تا حالا - که منظورم بازه زمانی 4 ماهه است - شده دو تا جلسه نصف و نیمه بعلاوه یک پیش‌جلسه دو نفره. همه این جلسات بنا بوده که با 10،15 نفر تشکیل شود . آخری اش،  آمدم دیدم دو نفر هستند خودم 5 دقیقه تاخیر داشتم عذر خواهی کردم بعد از 10 دقیقه شدیم چهار نفر -البت برای من جلسه هر چه خلوت تر، راحت ترم چون بیشتر می شود کار کارگاهی کرد – دیدم 4 نفر که پشت میز نشستن ندارد دورهمی گپی زدیم وبگذریم از این که  برای آن گپ من 70 ، 80 صفحه مطالعه کرده بودم وچند تا کتاب بالا پایین و کلی مطالعه مجازی و ذهنم را آماده که بتوانیم برای هم مفید باشیم  ولی دوستان حال آمدن ندارند  تازه در آن جلسه بنا شد که محتوای موضوعات مطرح شده  بارگذاری شود و دوستان برای کار تمرینی هم که شده مطلبی را بنویسند و در وب شان بارگذاری کنند ، از آن تاریخ 10 روز گذشته است . چند روز پیش فکرش افتادم که  خلاصه جلسه و صحبت خودم را بنویسم و بارش بگذارم و...

دوستان مدعی خوبی داریم که برای شعار لنگش کن فریاد بلندی دارند ولی در میدان عمل نمی شود رویشان حساب باز کرد. توقع نداشته باشید بنده هم به مثابهی بی‌خیال ردش کنم، کمی هم به من بر می خورد، ولی سر دوستان سلامت.

 این طور که هستیم قول می دهم به جایی نمی رسیم . مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد... آنان که سیصد می سازند سه هزار برابر بیش از مثل من وشمایی به الحادشان بیش از توحید ما یقین دارند و کار می کنند و وقت درست می گذارند. سن من از الکی چرخی و حضور در صحنه بی خیر گذشته است هنوز هم که هنوزه کار درست را پا هستم کو کارگرش؟... دست کسی هم که رستاخیز را ساخته درد نکند با این که ندیده امش وفقط نقد بزرگان و امام حسینی ها را در موردش خوانده ام. که تا دیکته ای نوشته نشود غلطی یافت نخواهد شد. اگرکار به دست دوستان مدعی باشد که کربلا را افسانه می‌خواهند و توان بیان امروزی اش در کف شان نیست. لطفا از دوستانی که کار اشتباه کرده اند دشمن نسازیم . انگار همه این آقایان که نقد رستاخیز می کنند هیچ اشتباهی نداشته اند و در حد عصمت به حضرت و دستگاه ایشان خیر رسانده اند... و بهتر که زیاد در باره کارهاشان نقد و حرفی نداشته باشم.  ایرادها را باید گفت ولی نه به این قیمت که جسارت کار جدید را از هم سلکان خود بگیریم  ...

 یادمان نرود بلندگویی را که داد حسین درش می‌زنیم را سیصدی ها ساخته اند کلت دست آقایان هم ساخته آنان است...پس جای گیر دادن به کار بابرنامه الحادی آن ها، خودمان  کمی اهل کار پایه ای درست باشیم که بتوانیم مقابل سیصد و رستاخیزی که به اشتباه نام بردید حرفی و کاری برای گفتن داشته باشیم .

غلام همت دردی کشان یکرنگم           نه آن گروه که ازرق لباس و ...

مش ناصر شریفیان عزیزم ،  در نظر ارزشمندی که برای فاطمیه  گذاشته بودند یکی دو تا غلط املایی داشتند خواستند درستش کنم که نشد ویرایشش کنم اینجا توضیحش می دهم . یکی، سه موضوع را توضیح داده اند و در ابتدایش گفته اند دو موضوع. ویکی هم حدیث شریفی که در آخر نظرشان گذاشته اند که: "من اطال الامل اساء العمل  " متن املایی درستش هست .از ایشان بسیار سپاسگزارم

تا باشند مثل مش ناصر شریفیان . یکی مرد جنگی به از صد سپاه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۰۳
علی اکبر قلیچ خانی

گله گذاری

نظرات  (۳)

۰۴ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۴۵ محمد جمشیدی
کسی نیست بگوید آخر " غریبه آشنا " , برادر گمنام ... شما اگر بر سخنت اعتقاد داری که باید کاری بشود و نمی شود نام مبارکت را بنگار , تا ما با یکی از راسخ ترین افراد روی زمین به لحاظ همت و قوت آشنا شویم و به پابوسی برسیم . اگر هم نه که عرض میکنم " سلام علیکم "
پاسخ:
سلام محمد جان خیر ببینی که پیش ما هم می آی. بنده خدا خصوصی پیام گذاشته بود من هم توقع ندارم همه خودشون رو معرفی کنند منظور طرح بحث از طرف من گله از دوستان کمی بی همت بود. سر دوستان سلامت

شب کربلایی

بالی در آسمان نگاهت به ما بده

یا نه! به این گیاه کمی هم هوا بده

اصلاً در آفتاب گنه پس بگیر و بعد

در سایه های دور و بر خویش جا بده

سنگ فراق و سینه ی من، طاقتم کم است

بغضم شکسته است نگو شیشه را بده

باز است شوق پنجره هر وقت رد شدی

یک شب به سنگ فرش دلم رد پا بده

دست خودم که نیست، شب جمعه آمده

اصلاً مرا بگیر و به من کربلا بده

 

پاسخ:
سلام برادر، التماس دعا
۰۳ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۵۵ چلچله مهاجر
راه عشق است اگر همسفری بسم الله !
اگر از غربت ما با خبری بسم الله !
عشق صاحبدل بی نام و نشان می خواهد 
تو اگر پیرو صاحبنظری بسم الله !
شعر زیبایی است ، نوش !!
پاسخ:
سلام برادر، از پند شاعرانه تان ممنونم ارتباط موضوع  مورد بحث را با راه عشق  نمی فهمم ، سلک و سلوکش را هم بی خبرم چون پاپتی بیش نیستم  بسم الله مجریها و مرسیها. یک درد دل ساده ای بود با دوستان و وضعیت موجود ،موضوع بحثم حس فشلی است که گرفتارش شده ایم ارادت هایی به سبک تعارفات بچه های شهر ری و دماغ های پرادعا، سینه های بی نفس و پیشنهاد راه حل از جانب دوستان نه شعار عارفانه، ... چه بگویم از این همه بی ربطی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی