فاطمیه *فرید چهارم*
اول تحقیق، بنایم بر این نبود که این همه شاخ و برگ بدهم ولی هر چه جلوتر می روم با زوایای آشکار و پنهان دیگری که مستقیم و یا غیر مستقیم در تاثیر گذاری بر غصب خلافت موثر بوده اند می رسم . موضوع بسیار سخت است در فرید اول عرض کردم ابهام فقط در حمله به بیت وحی نیست سخت تر از آن پذیرش اجتماعی و عمومی مسلمین و اهل مدینه است . در وسط پایتخت مسلمان ها اتفاقی به این مهمی بیفتد و کسی ککش نگزد و همه به نوعی با آن کنار بیایند در مقابل یک شهر جمعیت 4،5 نفر ، عددی نیست که به آن توجه نمود . حضرت ، آنان را که مرتد نگشتند کمتر از انگشتان یک دست می فرمایند. دستها و افرادی که مشغول آماده سازی مقابله با ولایت حضرت بودند که هنگام وقوع جنایت انگار خواسته دل خیلی ها انجام شد ... در این دو فرید به طلقا ، مردودین مکه ،شکل گیری آن ها و فعالیت موثرشان در برنامه ترور رحمه للعالمین در عقبه هرشی و تشکیل پیش زمینه جریان سقیفه پرداخته شده که امید است مورد عنایت حضرت قرار گیرد. جبت را نمی خواهم به همین راحتی ازش بگذرم بماند برای فرید های دگر.
به طولانی بودن فرید ها ایراد نگیرید کمی حوصله باید کرد خودم هم نظرم گزیده گویی است ولی شاخه ها بسیارند مطالب حاضر هم بسیار خلاصه و انتخابی از میان بسیاری از اسناد انتخاب گردیده است در این فرید طلقاء را می پردازم و در فرید بعد ربط طلقا به عقبه هرشی و همچنین پیمان نامه ننگینی که توسط اینان و جبت و طاغوت تنظیم گردید به استحضار بزرگواران می رسانم .
در ضمن زیر اسناد خط کشیده ام تا هم منبع برای اهل تحقیق مشخص باشد و هم برای صرفا اهل مطالعه قابل فاکتور گیری.
الف - طلقاء
1. از مهمترین غزوات حضرت رسول(ص) با کفار قریش، قبل از فتح مکه، به جنگهای بدر، احد و خندق میتوان اشاره کرد.
2. خاتم انبیا(ص) در سال هشتم هجری تصمیم گرفت مکه را فتح کند. این شهر با تدابیر نظامی پیامبر(ص) بدون درگیری نظامی فتح شد. فرستاده خدا(ص) در «ذى طوى» سپاه خود را دستهبندی کرد، سپس وارد مکه شد. عدهای از مشرکان مکه، تلاش مذبوحانهای را برای مقاومت انجام دادند؛ اما این مقاومت به زودی شکسته شدو مکه تقریبا به راحتی فتح شد.
3. خاتم انبیا(ص)، خانه «ابوسفیان» و خانه افرادی را که در خانهاش میماند و در را میبست و همچنین مسجد الحرام را محل امن قرار داد. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء والتاریخ، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، آگه، 1374ش، چاپ اول، ج2، ص711.
4. حضرت رسول(ص) در فتح مکه، نام عدهای را بیان کرد که با آن حضرت و مسلمانان دشمنی کرده بودند و فرمود اینان را به قتل برسانید. ابنهشام مىنویسد: «رسول خدا(ص) به فرماندهان لشکر اسلام دستور داد که در مکه با کسى درگیر نشوند، به استثناى عدهاى که آن حضرت، فرمان قتلشان را صادر کرده بود؛ حتى اگر به پرده کعبه آویزان شده باشند.» ابنهشام حمیری؛ السیرة النبویه، بی جا، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده، 1383 ش، ج 4، ص 51 و طبرسی، فضل بن حسن؛ اعلام الوری، قم آل البیت، 1417ق، چاپ اول، ج 1، ص 224.
اسم این افراد در بیشتر منابع به این صورت آمده است: عبداللّه بن سعد بن ابىسرح (مرتدى که برادر رضاعى عثمان بود)، عبداللّه بن خطل الأدرمى، زیرا غلام مسلمان خود را کشته بود و پس از ارتداد به مکه گریخته بود، مقیس بن صبابه لیثى، زیرا مسلمانى را عمداً به جاى برادرش ـ که به خطا کشته شده بود ـ به قتل رسانید و پس از ارتداد به مکه فرار کرد، عکرمه بن ابیجهل و فرتنا و ساره که دو زن خوانندهاى بودند که اشعارى در هجو پیامبر(ص) مىخواندند و در روز احد، مشرکان را به جنگ با حضرت مىشوراندند واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1369ش، چاپ دوم، ص 631حمیری بغدادی، عبدالله؛ قرب الاسناد، قم، آل البیت، 1413 ق، ص 130.
در ارشاد آمده است: امیرمؤمنان یکى از این آوازه خوانها را کشت و دیگرى پنهان شد تا بعدا به او امان دادند و در زمان خلافت عمر بن خطاب، اسبى در سرزمین ابطح او را لگد زد و کشت. محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، بی جا، دار المفید، ج 1، ص 136. ابنهشام، حویرث بن نقیذ را هم نیز اضافه کرده است. او از کسانى بود که حضرت را در مکه میآزرد . محمد بن سعد در الطبقات الکبری «هبّار بن أسود» و «هند دختر عتبة بن ربیعه مخزومى»، همسر ابوسفیان ( مادر معاویه) را هم افزوده است.
5. ابناثیر در الکامل، ترجمه عباس خلیلى- ابوالقاسم حالت، تهران، علمى، بیتا، ج7، ص 289و واقدی، پیشین، ص623 با کمی اختلاف.مینویسد: «عباس عموی پیغمبر ـ که برای استقبال از حضرت به خارج از شهر آمده بود ـ میگوید که من ناگاه صداى ابوسفیان و حکیم بن حزام و بدیل بن ورقاء خزاعى را شنیدم که براى تجسس اخبار بیرون آمده بودند." ابوسفیان گفت: "... ابوالفضل(کنیه عباس) پدر و مادرم فداىت! چه خبر دارى؟" گفتم: "اکنون پیغمبر خدا(ص) با ده هزار سوار از مسلمانان بقصد شما مىآیند." گفت: "اکنون چه کنم؟" گفتم: "با من سوار شو. براى تو از پیغمبر، امان مىگیرم. به خدا اگر ظفر یافت، گردن تو را خواهد زد." او پشت سر من بر استر شد، من هم سوى پیغمبر تاختم تا آنکه بر عمر بن خطاب گذشتیم. او(عمر) خطاب به ابوسفیان گفت: "خدا را سپاس که تو را بدون امان و پیمان به دام انداخت." سپس نزد پیغمبر دوید تا اجازه کشتن ابوسفیان را بگیرد. من هم تاختم و زودتر رسیدم. عمر هم آمد و به پیامبر(ص) خبر داد و گفت: "بگذار گردنش را بزنم." گفتم: "ای رسولخدا! من به او پناه دادم." سپس سر پیغمبر را در آغوش گرفتم و گفتم: "نمىگذارم امروز کسى با او نجوا کند... ." حضرت فرمود: "برو ما به وی امان دادیم. فردا او را نزد ما برگردان." من هم با او به منزل خود (محل اقامت در لشکرگاه) برگشتم. بامداد به اتفاق وی نزد آن بزرگوار رفتم. چون او را دید فرمود: "واى بر تو اى اباسفیان! آیا وقت آن نرسیده که بگویى لاالهالاالله؟" گفت: "آرى، پدرم و مادرم فداى تو! اگر غیر از خدا دیگرى (شریکى) بود؛ مرا بىنیاز مىکرد." فرمود: "واى بر تو! آیا وقت آن نرسیده است که بدانى من پیغمبر خدایم!" گفت: "پدر و مادرم فداى تو باد! هنوز در تردیدم." عباس میگوید که من به او گفتم: "واى بر تو! پیش از اینکه گردنت زده شود شهادت را بگو." او شهادتین را به زبان آورد و مسلمان شد."»
6. «طلقاء» جمع طلیق است و در لغت به اسیری اطلاق میشود که اسارتش از او برداشته شده و رها شده باشد و در اصطلاح به کسانی همانند ابوسفیان، معاویه و عموما اهل مکه گفته میشود که پس از فتح این شهر، مسلمان شدند و سپس رسول اکرم(ص) آنها را آزاد کرد. اینها عموما مستحق مجازات بودند؛ اما پیامبر، آزادشان کرد و آنان را به بردگی نگرفت. مقریزى، پیشین، ج 8، ص 388 و ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، بیجا، دار احیاء الکتب العربیه، بیتا، ج1، ص 31.
7. پس از اینکه پیامبراکرم(ص) وارد مکه و سپس مسجد الحرام شد بر در کعبه ایستاد و دعای فتح را خواند: «معبودى جز خداى یگانه بىشریک نیست، وعده خود را انجام داد و بنده خود را یارى کرد و دستهها(احزاب) را شکست داد؛ پس ستایش و جهاندارى از آن خداست و شریکى براى او نیست.» سپس به اهل مکه فرمود: «چه گمان مىبرید و چه مىگویید؟» سهیل بن عمرو گفت: «گمان نیک مىبریم و گفتار نیک مىگوییم. برادرى جوانمرد و عموزادهاى بزرگوارى که هماکنون پیروز شدهاى.» گفت: «پس هماکنون به شما همان چیزی را مىگویم که برادرم یوسف(ع) به برادرانش گفت و فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم؛ امروز ملامتى بر شما نیست.» یعقوبی، پیشین، ج 1، ص 420 و ذهبی، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413ق، چاپ دوم، ج 2، ص 546.
8. طبق نقلی دیگر، پیامبر بر در کعبه ایستاد و این دعا را خواند: «لا اله الا الله وحده، لا شریک له، صدق وعده و نصر عبده و هزم الأحزاب وحده...؛ خدایى جز خداى یگانه بىشریک نیست که به وعدهاش وفا کرد و بنده خویش را پیروز فرمود و احزاب را فرارى داد. بدانید که هر امتیاز و خون و مال مورد ادعا، جز پردهدارى خانه و سقایى حاجیان محو شد. بدانید که قتل خطا چون قتل عمد است. اى گروه قرشیان! خداوند، غرور جاهلیت و تفاخر به پدران را از میان برد، مردم از آدماند و آدم را از خاک آفریدهاند؛ آن گاه این آیه را تلاوت فرمود: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ.» «اى مردم! ما شما را از مرد و زن بیافریدیم و جماعتها و قبیلهها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید. گرامىترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» [سوره حجرات آیه 31
سپس پیامبر فرمود: «اى گروه قریش و اى مردم مکه! گمان میکنید با شما چه میکنم؟» گفتند: «نیکى مىکنى که برادرى بزرگوار و برادرزادهاى بزرگوارى.» پیامبر(ص) فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء.»«بروید که شما آزادشدگانید.» طبری، تاریخ الامم والملوک ج 3، ص 61 و حمیری، ابنهشام؛ سیره النبویه ج2، ص 412 و ابنسید الناس، عیون الاثر، بیروت، داراقلم، 1414ق، ج 2، ص 226.
9. رحمت خاتم انبیا(ص) مکه را فرا گرفت.
10. طبری در تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار التراث، 1387 ش، چاپ دوم، ج 3، ص 61. مینویسد: «خداوند، پیغمبر را بر جان آنها تسلط داده بود؛ چرا که اسیر جنگ و غنیمت رسول خدا(ص) بودند؛ ولى آزادشان کرد؛ به همین سبب، مردم مکه را طلقاء (آزاد شدگان) میگفتند.»
11. حضرت علی(ع)درجنگ صفین برای تحریک یارانش در نبرد با معاویه، جملهای بیان میکند که در واقع، معرفی طلقاء محسوب میشود. آن حضرت می فرماید: « وَ تَحَرَّوْا لِحَرْبِ عَدُوِّکُمْ، فَانْتَبِهُوا إِنَّمَا تُقَاتِلُونَ الطلقاء وَ أَبْنَاءَ الطلقاء وَ أَهْلَ الْجَفَاءِ، وَ مَنْ أَسْلَمَ کَرْهاً، ... وَ لِلْإِسْلَامِ کُلِّهِ حَرْباً، أَعْدَاءَ السُّنَّةِ وَ الْقُرْآنِ، وَ أَهْلَ الْبِدَعِ وَ الْأَحْدَاثِ، وَ أَکَلَةَ الرِّشَا، وَ عَبِیدَ الدُّنْیا.» «آماده جنگ با دشمنانتان باشید و بدانید که شما با طلقاء و فرزندانشان میجنگید. آنها ستمگرانیاند که با اکراه، اسلام آوردند... کسانی که همواره با اسلام در حال جنگ بودند؛ دشمنان قرآن و سنت؛ انسانهای اهل بدعت؛ کسانی که اهل رشوه و بنده دنیایند.» دینوری، ابنقتیبه؛ الامامه والسیاسه، بیروت، دار الاضواء، 1410 ق، چاپ اول، ص 178
12. آن حضرت در نامهای خطاب به معاویه نوشت: «بدان ای معاویه که تو از طلقائی؛ کسانی که خلافت برایشان حلال نیست، امامت با آنها منعقد نمیشود و با آنان مشورت صورت نمیگیرد.» دینوری، ابنقتیبه؛ الامامه والسیاسه، بیروت، دار الاضواء، 1410 ق، چاپ اول،ص114
13. کلمه «طلقاء» و «ابناء الطلقاء» همواره بر بنیامیه اطلاق میشد. مسلمانان برای تحقیر و ظاهری جلوهدادن اسلامِ آنها از این الفاظ استفاده میکردند. مسور بن مخرمه به معاویه نوشته است: «... تو را به خلافت چه کار؟ تو آزاد شدهای، پدر تو از لشکریان احزاب بود.» حضرت زینب(س) نیز در شام و در دربار یزید در سخنرانی روشنگرانه خویش خطاب به یزید، او را از فرزندان طلقاء معرفی کرد. آن حضرت فرمود: «امن العدل یا بن الطلقاء تخدیرک حرا یرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا ... .» ابنطیفور، ابیالفضل بن ابیطاهر؛ بلاغات النساء، قم، مکتبة بصیرتی، بیتا، ص 21 و حسنی، سید بن طاووس؛ اللهوف، بیجا، مهر، بیتا، چاپ اول، ص 106.
این مصیبت ادامه دارد...
سلام
مطلب خوبی بود... اما هنوز اول راه است
باید برای رسیدن به مرادتان خیلی پیش بروید
یک کتاب می شود
ولی جسارتا من هنوز معنای فرید را نفهمیده ام. اینکه مثلا فرید چهارم یعنی چه دقیقا!