آخرین ساعات سال 92
آخرین ساعات سال 92 است ساعت 13:40 روز 29 اسفندماه. پشت میز کارم هستم قبلش کمی با چند تا از همکاران جر و بحث کاری داشتم. نمی دانم چطور، ولی دسترسم به بیان باز شده قبلش چند تا از وبلاگ دوستان را سر زدم و خواندم . قبلترش رفتم به صندوق بیان و نظراتی را که در این چند وقته ندیده بودم از نظر گذراندم و به هر یک پاسخی دادم . فکر کنم میلاد برای غبار بیشتر وقت گذاشته بود . یکی از نظرات آقایان را که در قاسم آباد 18 آمده بود را خواندم کلی ناراحت شدم که چرا چنین بی احترامی کرده .من اهل سانسور نیستم و دوست هم ندارم که به نظرات دست ببرم مگر در شرایط بسیار بسیار خاص. جوابش را دادم . من نظرم این است که در گفتگو آن چه که فرصت است خوب شنیدن است، نه خوب جواب دادن. جواب خوب از دل شنیدار خوب در می آید آن که خوب می شنود و خوب می خواند ، همین که خودش خوب درک می کند شنیده، نوشته و یا گوینده را خودش بالاترین امتیاز است. کمی گوش کردن، کمی حوصله برای هم خرج کردن، کمی درک کردن خیلی به درد زنده ها می خورد با زنده ها باید درست زندگی کرد و قدر فرصت ها را دانست. خیلی کار مانده تا کمی اخلاق نبوی داشته باشیم. پنج شنبه پیش رفته بودیم دهات سر مزار مرده هامان،برای سایت دهاتمان متنی برای آخر سال نوشته بودم که قسمتیش را این جا می آورم:
..."خاله زاده هام که داغ مادر در دل دارند ، همه جوانند، باید کنار بیایند، می بینم پس از گذشت 10 ماه که خاله رفته است ، خبری از کنار آمدن نیست، نگاهها بیان از دل دارند.دخترهاش سر مزار،زبان گرفته به مادرشان اصرار می کردند که بیا بریم خانه عید کنار مان باش. حرف دلی که همه حاضرین در قبرستان از مرده هاشان داشتند و با تقدیرشان نمی خواند. سال اولش را باید به سختی بگذرانند. کنار سفره هفت سینی که پدر و مادر ننشینند یا یکی کم باشد به ماهی در تنگ اش هم سخت و اشک آلود می گذرد . ننه ام خیلی پیر است و تو دار، مثل همه مادران روستا، مهربان و سخت کوش، چند روز پیش به مادرم زنگ زده بود گفته بود نگاه کن عید آمد و نگارم زیر خاک است بغض کرده بود مادرم هم، ولی چه می شود کرد با تقدیر که نمی توان جنگید.
همین که زنده ایم و کنار هم، بهترین فرصت است که زیاد قدرش نمیدانیم . از همه آن ها که بر سر مزار عزیزانشان بودند اگر می پرسیدی که سال قبل برای امروزت ، اینجا، سر مزار این عزیزت ، فکرش را می کردی؟ هیچ کدام تصورش هم نداشتند"...از این هم بگذریم.
این که به بهانه سال نو خانه و شهر کمی تمیز تر می شود خوب است، این که به همین بهانه به اقوام سر می زنم هم خوب است، به اقوامی که عید بهانه می شود برایشان وقت بگذارم. کمی از تکرار روزها جدا می شوم ، کمی به چیزهای دیگری که در سال نمی شود به آن پرداخت، کمی یاد بزرگترها، رفتن به پیش شان، رفتن به مزار گذشتگان، اگر پولی بود چند روزی سفر، همه این ها خوب است که به بهانه عید اتفاق می افتد. برای همین با جو دادن به فضای عید و پر رنگ کردنش موافقم .
در کنار همه این خوبی ها اتفاق های بدی هم می افتد ، مهمترینش این که باز ندارها میفهمند که ندارند وقتی جنب و جوش داراها را می بینند برای خرید و سفر و تفریح ، زمانی پیش آمده که ناخواسته باز هم فاصله ها به چشم می آید. نه این که به ندارها خوش نمی گذرد به همه خوش می گذرد، ولی با دست خالی، خیلی از محدودیت ها را باید اعمال کنند برای خودشان، بچه هاشان و این محدودیت ها آزار دهنده است. پدر نداری بسوزد.
سالی که گذشت در همین وبلاگ ، برای من خاطرات و تجربیات ذی قیمتی داشت. وبلاگ ، مرا به خودم برگرداند. خودی را که خیلی دوستش دارم. حرف هایم را زدم ، گله گی ها را کردم ، به اندازه عقلم تلاش برای بهبود وضع اکنون داشتم، آن هم به صورت مکتوب واین برای من ارزشمند است .
نوشته ها موافق داشت مخالف هم داشت با خیلی از دوستان در اینجا هم کلام شدم، همراه شدم ،هم را پیدا کردیم، به هم سر زدیم .مش ناصر شریفیان را در این فضاها دوباره کنارخود یافتم مجید اخلاقی را محسن نصرتی را دیگر دوستان را، امید را، امیر حسین را چلچله را و بیشتر توانستیم با هم باشیم با فکر هامان با عقایدمان با اختلاف نظرهامان، بگوییم و بخوانیم و پیشرفت کنیم و این برای من خیلی ارزشمند است .البته که ایرادهاش بسیار واضح است و خواهشم این که بگذرید از کوچکتان.
سال و تقویم قرارداد است، قرارداد خوبی هم هست. وقت شکوفه و زنده شدن طبیعت ، اول این قرارداد و پایان سرما آخرش. و خبری که در دل دارد این که; سال به سال، وقت بهار، وقت کوچ مهاجران است. باید رهید و رهاند و رفت به جای دیگری . دنیا جای ماندن نیست . نمانده اند ما هم نمی مانیم پس دست و پای الکی زدن را چه فایده.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
برگ سبز و زرد و بی برگی هم، همه یک خبر دارد، به شرط هوشیاری. یاد منبری را که شیخ در اولین جمعه صبح یکی از سال ها رفت و این بیت را خواند و کمی شرحش داد بخیر.