دوران بی خبری
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ق.ظ
- یک موقع ها بدجوری نوشتنات می آید و گونی گونی موضوع به ذهنت فشار می آرد که ما را بریز بیرون از کله ات. بعضی وقت ها هم، نه تو خیلی حال نوشتن داری و نه دوستان حس خواندن .
- نوشته های فاطمیه را دارم جمع و جور می کنم توفیق حاصل نشد برای ایام شهادت حضرتش بارگذاری کنم از حضرتش بدلیل کم کاری ام عذر خواهم . اگر خدا توفیقی دهد بازنشرش را می گذارم برای فاطمیه بعد ، بعد از محرم و صفر. تا یار چه را خواهد...باز اگر توفیقی بود می خواهم این نوع نگاه را برای جریان کربلا هم داشته باشم سال هاست که در ذهنم دارد تلنگر میخورد . یعنی به جای نگاه واقعه ای ، سراغ پیشینه و عاقبت دشمنان اهل بیت رفت و در تاریخ گشت که چه شد و چه کردند وچه خوردند و سر سفره که نشستند که اینگونه شدند.
- دیشب در جلسه ای که با دوستان داشتیم ، گفتم نوشته هایی را که در خصوص تعریف داستان در این چندساله جمع و جور کرده و با توجه به مبانی فکری و فلسفی اسلامی بازتعریفش کرده ام را بارگذاری کنم تا در فضای مجاز هم دوباره دوستان بازخوانی اش کنند، به نظرم در حد همان جلسه که خوانده می شود و بحث می شود فعلا کافی است. نهایت هر یک از دوستان جلسه خواستند، کپی اش هست. جلسه خیلی خوبی است ، احساس می کنم دوستان جلسه ذوق و بلوغ این بحث ها را دارند . برای من جای شکر دارد . کاش پاکار هم باشند.
- احساس می کنم نگاهها بعد از بارگذاری" گوش" کمی غریبه شده، به همین راحتی دوستان میشوند غریبه.شاید هم، من بد احساس شده ام. عیبی ندارد مهم این است که شنیده شود . کم کم ما هم مثل مومنین مترقی یاد میگیریم که در مقابل انتقادها جای جبهه گیری و قیافه گرفتن، اشتباهات مان را اصلاح کنیم. همه دوستان را از قلبم دوستشان دارم . نظر من نسبت به هیچ یک از آنان تغییر نکرده . همان عزیزان قبلند برای من. آن بارگذاری، نظرات و جواب هایش حاشیه های پررنگ تر از متن شدند که برای خودم خیلی جالب بود. از نظرات دوستان بسیار استفاده کردم هر یک برای من پنجره و زاویه جدیدی به موضوع گشودند که قابل تامل و بررسی است. از همه شان ممنونم.
این چند خط را نوشتم که هم نوشته باشم، هم توضیحاتی که باید به محضر خوانندگان محترم عرض میکردم را گفته باشم.
ومن الله التوفیق
۹۳/۰۱/۲۵
آتش بزن به سینه آتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش
تقدیم به همه دلسوخته های اباعبدالله الحسین علیه السلام