برای روز مادر
شب جمعه ای که گذشت قرآن اول هیئت را محمد حسین قدوسیان خواند من که خیلی ذوق کردم . پسرها و دخترها دارند کم کم بزرگ می شوند و جای پدرها و مادرها را در هیئت پر می کنند. الان هیئت دو تا قدوسیان پاکار دارد . یکی پدر یکی پسر. این طور زندگی و ثمره هایش چقدر زیبایند . پشت به پشت اهل محبت . خدا آخر و عاقبت ما و بچه های ما و بچه بچه های ما را به محبت و خدمت به حضرتش گرم و استوار نگه دارد . آبدارخانه هیئت کم کم دست پدرها می افتد و میانداری هیئت دست پسرها.
در این دستگاه پیر شی محمد حسین قدوسیان. هم پدرت هم مادرت را خیلی دعا کن که پایت را به اینجا وصل کردند.
برای روز مادر
· در ایران، ولادت حضرت زهرا را روز مادر نام نهاده اند"بیستم جمادی الثانی" . انتخاب ایده الی است. خوش سلیقه گی کرده اند. قبل از انقلاب 25 آذرسالروز تولد فرح -همسر شاه- روز مادر بود و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
· هر ملت و قوم و خویشی این کار را کرده اند. روز مادر دارند همه کشورها. در بعضی از آن ها روز مادر تعطیل است. مثل آمریکا و انگلیس. در ایران از زمان اوستا چنین روزی وجود داشته است. قدیمیان ما 5 اسفند را روز مادر می گرفتند. 100 سال نمیشود که در کشورهای عربی ، روز مادر وارد تقویم شان شده است. بار اول که توسط روزنامه نگاری در مصر مطرح شد جمال عبدالناصر به مسخره گرفتش.
· در ایران چند وقتی است این روز را روز زن هم می گویند ، روز زن هم ، از این که بهانه ای باشد برای تقدیر از زن ها، انتخاب مناسبی است، با کمال احترام به همه خانم ها ولی، روز مادر چیز دیگری است. راستش را بخواهی اصلا قابل قیاس هم نیستند. به نظر من، روز زن ، خیلی حس جنسیتی دارد ولی روزمادر چیزی مثل عشق یا تقدیر از عاشقهای بی صدا، بی ادعا یا.... از این جنس حرف هاست .
· به نظر بنده برای افزایش جمعیت باید سراغ عوامل اصلی افزایش جمعیت رفت ، به آن ها بها داد، ارزشمندش کرد، در جایگاه مناسبش نشاند ،درکش کرد... آن گاه جمعیت افزایش می یابد. کنفرانس و مقاله و دستور و فتوا خوب است ولی از آن طفلی زاییده نمی شود. طفل را مادر می زاید و در بستر خانواده رشد می کند. زن اجتماعی را آنقدر بزرگش کرده ایم که یادمان رفت ایشان اول و اصل و حتم اش مادریت است نه کارمندی. و حالا مانده ایم با تدبیری که خود اندیشیده ایم. بازگشت به خانواده مهمترین عامل افزایش جمعیت است . من که این گونه فکر می کنم شاید راههای دیگری هم باشد مثل رویان و ... و مواردی که به عقل من نمی رسد...· من که خود فرزندم، شاید به همین شلوغی که این روز در دور و برم ایجاد می شود یادم میافتد که باید سراغ مادرم بروم، دستش ببوسم و کادویی برایش تهیه کنم ،تقدیرش کنم از او به خاطر بودنش، به خاطر دعاهایش وقتی که برایم مشکلی پیش می آید ،به خاطر دل نگرانی هایی که برای بالا و پایین زندگی من دارد، به خاطر آرزوهایش که همیشه خوشبختی من و بچه هام در صدر خواسته هاش اند، همان مادری که هر روز سال را به فکر من است، برای من است و دلش به من خوش است و منی که بی خیال اویم. حال ، من که مادرم هست خدا را شکر.
· مادرها برای بچه ها دل شان را کنار گذاشته اند و بچه ها توقعاتشان را. تازه فکر می کنند که خیلی به فکر مادرند و برایش دارند دل می سوزانند. شنیده ام از زبان بچه های بی معرفتی که مادر پیر و مریضی دارند نق می زنند و به مردنش راضی اند. ولی مادرها اینطور نیستند به یک نفس بیشتر بچه علیل عقب مانده شان هم، دلشان خوش است ودر اوج التماس شان به خدا ، بودنش را می خواهند .
· بچه ها هر چه بچه ترند قدر مادرها را بیشتر می دانند. دل هر چه صاف تر باشد محبت صادقانه را بیشتر می فهمد.
· پسرخاله ام سکته کرده بود ، رفته بود در کما. مرگ مغزی. همه دکترها می گفتند، ولی خاله ام باور نمیکرد که پسرش مرده ، چون داشت نفس می کشید و با همین نفس هم، برای مادرش همان پسر بود . از 6 صبح خاله ام بیمارستان بود تا آخر شب. شب ها از بیمارستان می رفت امامزاده صالح برای دعا، بعد به خانه، غذای مقوی می پخت و با خود می برد بیمارستان که اگر پسرش برگشت غذا داشته باشد. پشت در مراقبت های ویژه . سه ماه آزگار. داخل که راهش نمی دادند ولی پشت دیوار، آری. همان جا نزدیکترین فاصله اش با پسرش بود و فقط در همان جا بود که دلش خوش بود. حرف کسی را هم گوش نمی کرد . اولین روزها و هفته ها که کسی نمی توانست حرف مردن و مرده را پیشش بزند. کمتر، بزرگ ترها چیزهایی بهش گفتند، برای خاله ام پسرش داشت نفس می کشید و برای او مادری از همین و همین جا شروع شده بود. بچه ها تا مدت ها فقط برای مادرشان نفس می کشند و اوست که به همین نفس دلش خوش است بیدار می ماند شیر می دهد از خواب و خوشی اش می زند به این امید که بچه اش بزرگ می شود زبان درمی آورد پادر می آورد راه می رود می خندد.او این زمان را تجربه کرده بود می گفت شاید...چند باری که رفتم ملاقاتش، خاله ام می گفت:
اکبر دیروز انگشتش تکانی خورد، یا پایش کمی تکان خورد ،گفته اند اگر این دارو باشد خوب می شود، چند تایی برگشته اند و...
عوض این که من دلداری اش بدهم خودش قوت قلب خودش می شد ...دکتر ها می گفتند فقط نفس می کشد آن هم با این همه دستگاه و او می گفت ببین دارد نفس می کشد... جمله مشترک او و دکترها " نفس می کشد" باعث دعوایشان بود، فقط نحوه بیان جمله شان با هم فرق داشت . او مادرانه بیان می کرد و آن ها پزشکی .
دور وبرش زن های زیادی می آمدند و به احمد نگاه می کردند ولی مادرانه فقط یک نفر. برای همه مرده بود جز مادرش. آخرش بهش گفتند که خود احمد هم اینطور اذیت است ازش بگذر خدا هم می گذرد، بگذار برود پیش خدا . بعد از رفتن احمد می گفت به خدا گفتم من ازش می گذرم تو هم بگذر و گریه می کرد و... و حرفهای مادرانه ای که فقط یک مادر میتواند بگوید.
· خیلی از مادرها در زندگی شان عشق یکطرفه را تجربه می کنند و به آن خوشند. عاشق بچه هاشان هستند و بچه ها معمولا فقط دوست شان دارند.
· برای این است که می گویم روز زن با روز مادر یکی نیست. مادرها با زن ها خیلی فرق دارند. همه چیزشان. زندگی شان، آرزوهاشان، خواب و بیداریشان، دغدغه هاشان. با تمام احترامی که برای خانم ها قائلم ، روز مادر مبارک . مادری ، چیز دیگری است .
· می خواستم بیشتر از مادر بنویسم ، از حضرت زهرا که جانم فدای یک نفس او، ولی مادرها و این نوشتهها؟ چیزی می گویم که در چنته ام حتی ذره اش هم از قدرت درکم دور است ، پس سکوت بهتر است.