...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

قاسم آباد (19)

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ق.ظ

عکسی که گذاشتم تصویر آن هیئتی که در ذیل نوشته ام نیست، عکس مربوط به هیئت مولودی  خانه رضاملانوری است.  گوشه سمت راست تصویر، در آن اتاق، پدر رضاملانوری است که نشسته و دارد از دور ،جوانی کردن جوانش را نگاه می کند و شاید خوش است که فرزندش چه خوب دارد جوانی می کند...اصغر قدیانی دارد می خواند، ابراهیم با پیراهن سفید وسط نشسته، خدابیامرز غلام برغمدی پشت سر ابراهیم، سمت چپ تصویر، آن که نیمرخ عینکی دارد رضا ملانوری است،شال به گردن، علی رمضانی است و...

+++

یادش بخیر ، درست یادم نیست سال 73 بود یا 74 ، بچه های هیئت تصمیم گرفته بودند برنامه ولادت حضرت زهرا را خیلی پر شور  و پر رونق برگزار کنند . تازه هیئت را به نام حضرت مزین کرده بودیم. هیئت ،خانه احمدی شریف ها بود. در  انتهای کوچه بن بست روبروی پارک شمشیری. خانه شان را هنوز نکوبیده بودند خانه یک طبقه با دو تا اتاق تو در تو. کل کوچه را آذین بسته بودیم. بچه ها با چه شور و شوقی همه کارها را قبل از شروع هیئت انجام داده بودند. احمد، دوستی داشت که کارش فیلمبرداری از مجالس بود از او خواسته بود دوربینش را بیاورد و برنامه هیئت را فیلم بگیرد. فکر کنم هنوز فیلمش باشد دست دوستان. همه دوستان حول و حوش 16 تا 20 سال بودیم. هیئت شروع شد .  دوستان مداح خواندند . همه اشتیاق این را داشتند که در همان صف اول و دایره اول هیئت بنشینند، به زور خودشان را جا می کردند با فشار و  ویشکون ، اندازه ای که زانوشان به زمین برسد کافی بود که جا شوند. یادم هست آن شب، هدایت غفوری چنان با زانویش آمد روی کشاله رانم که اشک در چشمهام جمع شد .ابراهیم وسط نشسته بود . در مولودی ها وقتی که وسط می نشست هرگاه که سرش را تکان می داد یعنی باید محکم تر کف می زدیم بچه ها هم حسابی جواب خواسته میاندار را می دادند. آن‌موقع حاج قاسم صد بار نمی گفت بیایید جلو بنشینید می گفت عقب تر هم جا هست این طور خودتان را نچپانید. خیلی دلمان به هیئت خوش بود. یک هفته که نمی آمدیم کمبودش را در زندگی‌مان حس می‌کردیم. هیئت خونمان که می آمد پایین ،خودمان می فهمیدیم که باید زودتر به زیر بیرق هیئتی برویم. آن شب نفر آخر ،حاج قاسم خواند .مثل هیئت حاج منصور ، که حاجی نفر آخر می خواند. خیلی هم مَشتی خواند . هم خندیدیم ،هم گریه کردیم ، هم متوسل به حضرت شدیم ،هم حسابی کف زدیم، هم سینه. آن موقع ها که مراسم مولودی خیلی گرم می شد آخرش سینه هم می‌زدیم بچه ها چنان با توسل دست می زدند که نمی‌شد به سینه زدن ختمش نکنی. سینه زدنش هم می چسبید . می گفتیم اشک روضه، نمک هیئت است، اگر در برنامه مولودی اشک روضه نمی ریختیم و هیئت به روضه کشیده نمی‌شد به خودمان و کارهای هفته مان شک می‌کردیم که چه خبطی کردیم  که هیئت نرفت به سمتی که اشکی بریزیم. یادش بخیر. موقع کف زدن هم بچه ها حسابی مایه می‌گذاشتند . اینقدر محکم کف می‌زدیم که کف دستهامان سرخ می شد و تاول می‌زد. هیچ فرقی با سینه زدن برای‌مان نداشت.

رسم نانوشته ای داشتیم و خیلی هم خوب بود این که ، بچه ها در ولادت ها و اعیاد اسلامی لباس نو می پوشیدند و می آمدند . حمام می رفتیم، کلی گلاب و خوشبو کننده می زدیم، پیرهن سفید و نو می پوشیدیم، آن ها که کت و شلوار داشتند می پوشیدند، سلمانی می رفتیم و خلاصه  هر کاری را که دیگران در مراسم شادی شان می کردند بچه ها در شادی حضرات داشتند. تمیز و شیک و خوش بو بودن، رسم نانوشته بچه ها بود برای برنامه های مولودی.

از سرکوچه ای که هیئت در آن بود ، وارد می شدی معلوم بود که این جا بزم شادی و توسل به حضرتش برقرار است . کوچه آب و جارو شده، چراغانی، دیوارها پرچم خورده، هیئت تزئین شده، بچه ها شاداب و تمیز، به هم که می رسیدیم مصافحه داشتیم ، با لبخند و شاد .

خانه اهل بیت شادی بود هیئت را هم مال اهل بیت می دیدیم اینجا هم می خواستیم بوی خانه حضرات را داشته باشد. بچه ها ، فیلم بازی نمی کردند از ته دل شاد بودند به شادی حضرات.

امام علی می فرمایند: "آن که به تو محتاج است، اطاعتش از تو به اندازه نیازش است. "   آن موقع خیلی محتاج و نیازمند حضرتش بودیم . کنه وجودی مان درک می کرد، محبت مان قلیان می کرد و صادقانه بروز داشت. سالهاست که آن طور مولودی ها ندیده ام. مثل خاطره ای که دارد راه افسانه شدن طی می کند . الان شبهایی که مولودی داریم می خواهم بنشینم زار زار گریه کنم ،برای خودم، محبتم، معرفتم، بی حالی ام،  چه خوش روزگاری را گذراندیم...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۳۱
علی اکبر قلیچ خانی

ولادت ها

نظرات  (۶)

سلام ، از عجب عکسی رونمایی کردی . ممنون
بعضی وقتها احساس پیری می کنم ، نه به خاطر سحرهایی که شب کرده ام یا شبهایی که سحر کرده ام ، بلکه به خاطر آدمهایی که دیده ام . 
کسانی که بودند و دیگر نیستند ، کسانی که نبودند و حالا هستند ، آدمهایی که رنگی بودند و سیاه وسفید شدند و . . . . 
زمانی ، خدا بیامرز ابراهیم یادگاری می گفت : در شرایط عادی و یکنواخت زندگی که همه چیز سر جای خود است دوستان همیشه رفیقند ، باید رفیق ات را در پستی و بلندی های زندگی یاد کنی . 
اللهم جعل عواقب امورنا خیرا . . .  

راستی توی عکس نفر سمت چپ و پایین عکس ، فردی که پشت به دوربین و ما دارد . پیراهن سبز یشمی پوشیده ، ابر مرد کارهای فرهنگی (قاف کوچیک) است . 
 
  علی یارمون 
پاسخ:
       سلام داریم کم کم پیر می شویم. من هم به دعای شما آمین دارم
۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۵۶ غریبه ناآشنا
سلام.
مراسم امسال هم بسیار پرشور و در شان حضرت زهرا(س) برگزار گردید.
قبول باشه.
پاسخ:
سلام، هیچ کاری از غیر معصوم در شان معصوم نبوده و نخواهد بود. فراموش نکنیمش. از همه قبول باشه
 آنروزها کمتر , نظریه پرداز پیدا می شد ...
پاسخ:
هر دوره مشکلات و شیریی های خود را دارد. آن موقع هم به اندازه کافی نظریه پرداز بوده و هست
۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۴۱ علی اصغررامندی
سلام
یادم هست اونوقتها ما حسرت حضور در اون جمع رو داشتیم و خیلی شوق حضور.
توی اون دوران هرکسی دوست داشت کاری برای حضرات معصومین(ع) انجام بده و به همین دلیل هیچ کاری زمین نمی ماند.البته هیچ وقت بیرق اهل بیت(ع) به خاطر کوتاهی من و امثال من زمین نمی ماند.منبر و روضه فرقی نداشت.همه اینها بخاطر این بود که همه می دانستند برای چه می آیند... فقط و فقط برای حضرات معصومین(ع).هیچ ادعایی وجود نداشت و و طبیعتا هیچ گونه مشکلی.اگر هم بود بزرگوانه حل می شد... به جز زمانی که....... بماند.
الان برعکس شده باید به دوستان التماس کنی تا قدم به هیات بگذارند بماند این که کاری انجام میدهند یا نه.... البته هرکس به اندازه ای که همت می کند از حضرات(ع)بهره می برد.
دراون دوران شور و شعور توام با هم بود و لی الان بیشتر شور است تا شعور.آنهم از نوع خاص خودش.
همه اینها را گفتم تا یه اینجا برسم
چندین سال است که عالم بزگواری در این هیات و در مهرآباد حضوردارد. شخصی که شاید کمتر اتفاق بیافتد سخنران مجلسی باشد.خیلی ها از اقصی نقاط تهران به هیات می آیند و با تمام مشکلات خود را به پای منبر ایشان میرسانند(یادم هست در دوران کودکی سید نجفی هم)ولی دریغ و حیف ماکه در پای سرچشمه هستیم از این فیض استفاده ای نداریم ....

این غافلان که جود فراموش کرده‌اند*****آرایش وجود فراموش کرده‌اند

آه این چه غفلت است که پیران عهد ما*****با قد خم سجود فراموش کرده‌اند

آن نور غیب را که جهان روشن است ازو****از غایت شهود فراموش کرده‌اند

از ما اثر مجوی که رندان پاکباز*****عنقاصفت، نمود فراموش کرده‌اند

جانها هوای عالم بالا نمی‌کنند*****این شعله‌ها صعود فراموش کرده‌اند

یاد جماعتی ز عزیزان بخیر باد*****کز ما به یادبود فراموش کرده‌اند

صائب خمش نشین که درین عهد بلبلان*****ز افسردگی سرود فراموش کرده‌اند

 


پاسخ:
یاعلی برادر، التماس دعا
سلام ....
ساده ، بی حاشیه و دوست داشتنی ، فقط و فقط برای حضرت ...
تعقل و تعلق ، خنده و دست زدن ، گریه و سینه زنی همه و همه برای حضرت زیباست.
خدا رحمت کنه همه اونایی که بودن ولی حالا دیگه نیستن و حفظ کنه همه اونایی که هستن و دارن خدمت میکنند و محبت می ورزند. از ته قلب همه ی دوستان رو دوست دارم خصوصا شمارو برادر...
یاعلی

پاسخ:
سلام، حاشیه هایش قابل حل بود نه مثل الان ،که کسی میلی به حل کردن حاشیه ها ندارد....
سلام.
ولادت حضرت زهرا و روز مادر بر شما مبارک باد...
با اشعاری در مورد حضرت زهرا و روز مادر به روزیم.

منتظر شما و نظراتتون
اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی مدد
التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی