فرهنگ (4)
تبریک ولادت حضرت مرد ، مولی الموالی که دهان پر از معصیت بنده ، لیاقت نامبردن ایشان را نداشته چه رسد به توصیف ، که اهلش باید از او بگویند و هر چه هم که اهلش گفته اند در آخر به لا ادری و لایوصف ختم نموده اند . مبارک باد به خلقت، به شراشر سلولهای خلق شده، به هر چه ، در همه جا و هر جا، به تمام مراتب خلقت، که به بودن اوست که هستند و غیر او نیست ، لا اله الا هو....
بعد از تعریف فرهنگ، که چیست و چگونه باید باشد و نقشه راهی که دستمان آمد، برویم سراغ ایراداتی که داریم . به جزء و تحلیلی به آن بپردازیم تا در بازتعریف مان، آسیب شناسی هم کرده باشیم . لطفا تا انتها و به دقت بخوانید و در انتهای متن نظر بگذارید . یادمان نرود فرهنگ روح حاکم بر جامعه است و با مصداق و مثال نقض، تفاوت دارد.
از روش های قدیمی کار فرهنگی که اکنون بهره وری بسیار کمی دارد روش پادگانی یا همان نظامی گری است. نظامی گری خودش یک ایدئولوژی است که به آن میلیتاریسم می گویند. میلیتاریسم منبع امنیت را توان ارتشی(نظامی) می داند. نظامیگری در ملایمترین شکل خود براین باور است که رسیدن به امنیت و آشتی از راه توانمندی نظامی است. به بیان دیگر، آمادگی نظامی بهترین یا تنها راه دستیابی به صلح است. یعنی شما برای رسیدن به صلح ، اگر قوی تر از همسایه ات نیستی حداقل اندازه او توانایی مقابله و مبارزه داشته باش. همه تهدیدند، مگر در مقابلش کاملا آماده باشی. در خصوص سیاست خارجی برای یک کشور با مدل نظامی گری، روابط خارجی همیشه یک تهدید حساب می شود. ادبیات حاکم بر آن نیز مشحون از تهدید و بدبینی است. مردم ملل خارجه در کشورتان بیشتر از این که نظر به مهمان بودن و توریست بودنشان باشد به جاسوسی و جاسوسی گری متهم اند . با این قسمت نگاه حکومت نظامی گری، کاری ندارم. بحث در خصوص فرهنگ است یعنی روابط تعریف شده در محدوده یک جامعه با اصالت. هر کشوری، نظامی دارد باید هم داشته باشد تا صلح و امنیت در آن کشور برقرار باشد. قدرت دفاعی و نظامی ضعیف ، مساوی بی امنیتی و بی فرهنگی است. هر کشوری برای تبدیل شدن به قدرت منطقه ای و جهانی، نیازمند نظامیان قوی و پردیسیپلین و پیشرفته است. نظامیان قوی و معتقد به حکومت، برای هر حکومتی نعمت اند. ولی هر چیز جای خودش زیباست
کمی به فرهنگ حاکم در پادگان و نظام خانه ها می پردازم.
پادگان یا محدوده نظامی با نظم اش از محدوده های دیگر ممتاز است برای نگهداشتن نظم ، باید آدم های ناظم باشند تا تمام روابط را کنترل و اجازه تخطی به کسی ندهند، این اشخاص دژبان نام دارند . نظم و نظام حاکم بر روابط، مهمترین نکته مثبت پادگان هاست. نظامی گری در داخل پادگان و بین نظامی ها یک فرهنگ است ولی توان فرهنگ عمومی شدن که رشد فرهنگی را نتیجه بخش باشد را ندارد. چرا ؟
عاملی که باعث ضعف فرهنگ نظامی گری است نداشتن حق پرسش است. نظام، چرا ندارد. حق سئوال کردن از زیر دست گرفته شده . نظامی باید مطیع فرمان باشد بدون هیچ چون و چرایی، کاربرد اصلی "بی چرایی" در جنگ است تا در زمان جنگ ، تاکتیک های نظامی و دستورات مو به مو انجام شود ، در پادگان هر روز مانوره اش می کنند تا در زمان جنگ و تنگنا به مشکل تشتت آراء و عدم فرمان پذیری برخورد نکنند. با این که با تفکر نظامی شیعی کاملا در تضاد است ولی به غلط در جامعه شیعی نیز رخنه کرده است. نظامیان، اسیران دست دوست(فرماندهان) اند . بی اختیاری ، بدون داشتن سئوال و حق انتخاب از ذاتیات اسارت است.
از راه و رسم ترقی در فضای پادگانی این که، تابع نفر بالایی باشی به چشمانش هم نباید نگاه کنی درجه روی گرده برای تو حجیت اطاعت دارد.
ادبیات فرماندهان هم مشحون از باید هاست. قاعده دیسیپلین، محکم صحبت کردن است و چه کلمه ای را میتوانی بیابی که تحکم باید را داشته باشد؟ نطق بایدی، هرچقدر منطقش ضعیف تر باشد به شعار نزدیکتر می شود. روح شعار به پادگان ها حاکم است. با شعار جمع می شوند . با شعار نظم می گیرند و...
فرماندهان راحت از نطق و منطق قوی و به روز اند. هر نطقی که کنی چون مخاطبت روح پرسشگری ندارد و به جایش اطاعت کامل، فرماندهان راحت اند . نه این که قاعده ای نداشته باشند ولی حتما فیلسوف و صاحب تفکر عمیق نیستند، که اگر بودند نظامی نبودند. چون با روحیه نظامی گری جور در نمی آید . محقق و فیلسوف ، سراسر زندگی اش پر از چراست و پرسش و رد جواب دیگران و یافتن جوابی بهتر. برای من مثال نیاورید که نظامخانه ها دانشگاه دارند، متخصص دارند و... قسمت اصلی آموزش نظامی ها با هر تخصصی "باید پذیری" و "چرا گریزی" در محدوده پادگان و نظامخانه است. فرهنگ نظامی ها دیسیپلین ، باید گویی به زیر دست و چراگریزی در مقابل بالادست است.
از ضعف فضاهای کم و یا بی پرسش ، رواج سطحی نگری و شایعه پراکنی است برای همین هر نظامخانهای، اطلاعات و ضد اطلاعات و حفاظت دارد. چرا؟ چون هر جا پرسش خلاف است ، پرسشگر نیز خلافکار میشود و هر سئوالی می شود تهدید. سئوال ها بایستی از جامعه نظامی جمع شوند. سئوال ها یعنی آدم های پرسشگر. جرم بودن سئوال ، منطق را کمرنگ و کمرنگ تر کرده و جای منطق شایعه حاکم میگردد. برای همین در مناطق نظامی، از شایعه هم حذرت می دهند. یکی از وظایف اطلاعات مناطق نظامی ، برخورد با همین شایعه هاست.
"چرا نداشتن" نظام و "باید داشتن" نطق فرماندهانش در بیرون از پادگان، حکومت دیکتاتوری را به ارمغان میآورد .تبختر دیکتاتور، جواب دادن را دوست ندارد. جواب خواهی از دیکتاتور، بی احترامی به اوست . راه و رسم پیشرفت کنار دیکتاتور نیز سراغ پرسیدن نرفتن و چشم گفتن است. اطاعت محض. برای دیکتاتور مشاور گرفتن مسخره است. هیچ مشاوری نمی تواند به این شخصیت کمک نماید. مشاورجان دوست، برای رضایتمندی کارفرمایش تائیدش می کند تا بماند. نمونه هایش بسیارند که دراین مقال،مجال مصداق آوردن نیست. رهبران نظامی محبوبیت اجتماعی کمتری دارند. بیشترش بخاطر سادگی است که در زندگی آمرانه به آن مبتلا شده اند. تیزی و سیاسی بودن شان کمتر از تحکم و جبروتشان است.
ولی آیا نظامی گری می تواند فرهنگ عمومی جامعه شود؟ خیر، چون سئوال ندارد . رهبران فرهنگی جای تحکم بسیار برای هر نطق و برنامه خود بایستی دلایل بسیار داشته باشند، روحیه مردم زیاد" باید" بردار نیست. باید یعنی قانون .
همچنین فلسفه قانون و قانون گذاری در نظام با جامعه فرق می کند . در جامعه، برای همزیستی مسالمت آمیز، قانون می گذارند، برای زندگی بهتر و ایمن تر. در وضع قانون بر جامعه، روح زندگی حاکم است. کمترین آسیب رسانی به هم شهری یا هم میهنی.
قانون در نظام یک چیز بیشتر دارد و آن برای پیروزی بر دشمن است . برای از بین بردن دشمن . روحیه مسالمت آمیزی اش را به شدت تحت تاثیر قرار داده .
یادمان نرود مردم از استعمال زیاد باید خوششان نمی آید چون برای شنونده حس اسارت دارد. رهبر فرهنگی برای ایجاد قانون باید بتواند مردم را مجاب کند مردم بپذیرند نیازش را، تمایل پیدا کنند.
عدم پرسش گری، روح بالندگی و پیشرفت را نابود می کند . رهبران فرهنگی پرجواب اند. دربهدر منطق های جدید اند. باید بروز باشند تا روز به روز بتوانند پیشرفت کنند و... در جامعه با روحیه نظامی ، سطحی نگری، کاهش عقلانیت ، اثرگذاری شایعه و مد بودن آن رایج است. انسان های متملق و طرفداران متعصب جایگاه امنی دارند. پرسشگران معمولا زیر پای متملقان اند. محققان نیز در حاشیه متعصبان.
اگر روح نظامی گری بر جامعه مستولی گردد یعنی پرسشگری از ارزش بیفتد و به ضد ارزش تبدیل شود و مردم را امر کنی به اطاعت کم دلیل و محض، جامعه پیشرفت نمی کند. راه پیشرفت، کنار گذاشتن راههای قدیمی است، یافتن راه جدید . یعنی جستجو و پرسشگری.
رهبری فرمودند فرهنگ انقلاب یعنی فرهنگ توحید و بندگی. نظامی گری با رشد و تعالی فرهنگی در تضاد است که کمی به آن مبتلاییم، درونمان رخنه کرده. معنی اطاعت را خیلی بد فهم کرده ایم طوری که ما را به تعصب هم کشانده و میزان نقدپذیری و به روز شدنمان را پایین آورده است. منظورم بسیج نیست ، اشتباه نکنید، منظور شخصیت های ماست که این روحیه، کم و بیش درونمان رخنه کرده است. برای همین است که هر چقدر شخصیت های فرهنگی مذهبی مان در بستر زمان در جامعه پیشتر می روند بیشتر از متن جامعه جدا می شوند . معنی فرهنگ را با نظامی گری خلط کرده و ملقمه ای در آمده که هر روز نچسب تر از روز قبلش می شود. باید به اصل معنی فرهنگ و کار فرهنگی بازگشت . هرچیز بایستی جای خود قرار بگیرد...
همین قدر بسنده می کنم . به تاریخچه ورود نظامی گری به فرهنگ انقلاب نمی پردازم که متن را مطول میکرد.
محور متن بالا بر سر نقاط ضعف روحیه نظامی گری با فرهنگ عمومی بود و اثر آن بر از بین بردن راه تعالی فرهنگی .
با تشکر از مطلب خوبتان که بسیار روشنگرانه است طرح این طور مباحث به بلند شدن افکار عمومی بسیار کمک می کند اما به نظر بنده جناب عالی می بایستی روشنتر و واضح تر در مورد این مباحث بنویسید ما در مملکتی با روحیه ای کاملا نظامی زندگی میکنیم که حتی مقوله ای مانند فرهتگ را نیز می خواهند با گشت ارشاد اجرا کنندیا معترضین به سیاست های فرهنگی را هوچی خوانده و با سانسور ها و فضای رعب و ترسی که برایشان درست می کنند وادار به عقب نشینی می کنند. اما جناب آقای غبار از شما عاجزانه درخواست میکنم تا نظرات خود را خارج از لفافه و آزاد منشانه تر از این مطلبتان بیان کنید زیرا نکته های گنگی در مطالب شما دیده مدشود که نیاز به بحث بیش تری نیز دارد افرادی مانند شما نه تنها هوچی گر محسوب نمی شوند بلکه بسیار هم آزاده اند درود بر تو ایرانی مسلمان آزاد مرد