فرهنگ(5)
پادگان فرهنگی و فرهنگ پادگانی، موضوعی که در نوشتار قبل کمی به آن پرداختیم. مشکلاتی که جامعه از بی پرسشی به آن مبتلا می شود و شعار و ادعا را به نوع روابط انسانی جامعه حاکم و به نام فرهنگ دینی و ارزشی به خورد جامعه داده و چه بلاها که مریدان قلدرمآب بر سر تفکر و ارزش اندیشیدن می آورند صحبت شد. با دست بسته و استخوان در دهان توضیح دادم که حتی الامکان با حاشیه سازی کم تری در اذهان روبرو باشم و بتوانم مغز مطلب را بیان کنم.
راههای فرهنگ سازی، ابزار فرهنگی، مهندسی فرهنگی، شرایط تهاجم فرهنگی ، نوع تهاجم ، و فرهنگ تدافعی بحث هایی بسیار کاربردی که باید کمی به آن پرداخته شود. تعاریف ناقص و نادرست دیگری هم که در ذهن ها هست را میگذارم بینابین اصل تعریف و توضیحم. باشد که مورد اقبال و رضایت دوست قرار گیرد.
برای رسیدن به راههای فرهنگ سازی، برمی گردیم به تعریف اولی فرهنگ که " فرهنگ روح حاکم بر جامعه است" . یعنی جامعه هم دارای کالبد است وهم روح اجتماعی . فرهنگ هر چه باشد کالبد نیز همانگونه خواهد بود. از ارسطو تا کنون هر که جامعه را تعریف کرده موجود زنده خوانده اش. همه بر این قائلند که جمع انسانی با جمع حیوانی متفاوت است. اقتضائات دارد از عوامل مشترک، تعاون ، نیازها، در محدوده جغرافیایی را جامعه خوانده اند. می گویند جامعه را بدنی در نظر بگیرید که هر یک از انسانها عنصری فرهنگی در جامعه اند و الی آخر، ولی آن چه که برای ما اهمیت دارد و مبنای نگاه ماست مکتوبه کریمه قرآن است.
برای ارائه تعریف از منظر قرآن ، قسمتی از آیه 11 سوره رعد که بسیار هم مورد توجه مرحوم مطهری بوده و خیلی در خصوص اش بحث فرموده اند را می آورم شریفه
" لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ " .
معنایش: " برای او فرشتگانی است که پی در پی او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسداری می کنند، در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند، و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او حمایتگری برای آن نخواهد بود"
قسمتی را که قرمز رنگ نموده ام منظور بنده است. قانون کلی و عمومی الهی ،خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر ندهند. کمی به معنای لغت به لغت و منظوری قطعه قرمزرنگ بپردازیم:
انّ حرف تاکید است که پیش از الله آمده یعنی تاکید الهی یعنی قانون الهی.
حضرت حق " لاَ یُغَیِّرُ " آورده . فعل نفی است یعنی خدا تغییر نمی دهد . یعنی تغییراتی که در جامعه تان اتفاق می افتد کار خدا نیست. صحبت صعود و نزول هم نکرده تغییر را بیان فرموده که شمولیت دارد بر صعود و نزول. نکته مهندسی مستوردر تغییر، وجود عامل تغییریا متغیرهاست، که با رشد و نزول آنها تغییر اتفاق می افتد و قابل اندازه گیری است .
" ما " یعنی هر چه .جای قوم می شد ناس آورد؟ اگر صحبت از انسانها بود که ناس کاملا بیانگر بود. کلمه "قوم" آورده منظوری داشته ، جمعی از آدمها با سلک و سنت و عادات و رسوم و جغرافیای زیستی خاص خود. به تعریف خودمان همان جامعه انسانی. "حتی" یعنی تا ، تا این که. دست چه کسی است متغیرها ، تغییرها، اندازه گیری ها؟ انفسهم . خود خودشان. روح حاکم به اجتماع ها ، متغیر ها و تغییرات.
وقتی دست مردم است یعنی متغیرها، ایجاد ، بالاو پایین اش با خود مردم است . فرهنگ هر جامعه و قومی بستگی دارد به شناخت انسان ها از تغییرات و متغیرهایی که خودشان در ایجاد و ارتقاء و تنزلش سهم مهم و مستقیمی دارند . هرچه کنی به خود کنی اجتماعی.
وقتی که کاری را می شود برنامه ریزی کرد، برایش کف و سقف تعیین کرد ، اندازه اش هم گرفت یعنی میشود مدیریت اش هم کرد چون همه عوامل اعمال مدیریت را داراست. مدیریت با عواملی که کریمه شریفه فرموده، با تعاریف متغیرها، بررسی متغیرها، هدف گذاری و آنالیز و نتیجه گیری از متغیرها .
آن ها که کمی ریاضی را خوب خوانده اند با شنیدن متغیر یاد تابع می افتند با شنیدن انفسهم ، یاد جمع دوگانه نفس و هو می افتند -انفس جمع نفس و هم جمع هو است- با متغیرهای مختلف یاد جمع نامتقارن و چند بعدی و به قول ریاضی خوانده ها انتگرال. چند سالی است که ذهن مرا نزدیکی مفاهیم فرهنگی و اجتماعی به تعاریف تابع و مشتقات آن مشغول کرده اندازه گیری و ملموس کردن تعاریف کیفی فرهنگ و اجتماع، در این مجال نمی خواهم به چنین بحثی ورود کنم . می رویم سراغ بحث خودمان.
متغیرها را می گویند دونوع اند ثابت و متغیر، که می توانند بر انسانهای جامعه و کیفیت زندگی آن ها تاثیر گذار باشند. این کیفیت وقتی شکل عمومی و نماد بیرونی در زندگی مردم پیدا می کند میشود فرهنگ. باید متغیرها را تعریف و جاری نمود . یکی از متغیرهای ثابت، ارزش ها و رذایل اخلاقی است مثلا راست و دروغ . از متغیرهای ثابت هر جامعه میزان حاکمیت اخلاق بر روابط انسانی آن جامعه است .
تعریف متغیرها بر اساس رفتار و منش مردم یک سرزمین جهت رسیدن به کیفیت بهتر زندگی و ارتقاء آن میشود قانون .قانون یا متغیرهایی که همه مردم بایستی تابعیت اجرایی در متن زندگی اجتماعی شان به آن داشته باشند ، که عدول از آن باعث تنزل کیفیت زندگی اجتماعی و کاهش امنیت انسانها خواهد شد.
هر چه جامعه ای مترقی تر باشد قانون کامل تر و همه جانبه تری خواهد داشت. قانون و مردم جامعه وقتی با هم هماهنگ باشند باعث رشد و ترقی فرهنگ خواهند شد . در چه بعدی؟ افزایش همه جانبه کیفیت و تامین اجتماعی زندگی مردم آن سرزمین.
مهمترین راه ارتقاء فرهنگ جامعه، قانون است. چرخه: قانون گذار، قانون، مجری قانون و نگهبانان حریم قانون - یا همان تمام متغیرها- بایستی کامل و درست کار کند تا بتواند به ارتقاء فرهنگ جامعه منجر شود.
یکی از معانی متغیر بودن این که تعریف ثابت نباید برای آن داد ، یعنی باید بر اساس برنامه زندگی که با قانون برای فرهنگ مردم پیاده کردی و نتیجه گرفتی بروی سراغ قانون جدید تر و بروز تر تا بتوانی بصورت مستمر کیفیت و فرهنگ زندگی مردم را با قانون ارتقاء ببخشی .
حکومت، سیاست، اقتصاد از زائیده های فرهنگ حاکم بر آن جامعه اند. فرهنگ حاکم بر جامعه است که حکومت ها را می آفریند ، باعث ادامه و یا اضمحلالشان می شود- در خصوص ضدیت و همراهی حکومت ها با فرهنگ جامعه در بحث قهرمانان وارد می شویم- مردم با چرخه قانون این امکان را به حکومت ها می دهند تا برای ارتقاء فرهنگی شان اقدام کند.
همانطور که سیاست و اقتصاد و حکومت فرزندان فرهنگ اند آن ها نیز مانند هر فرزندی بعد از زایش وظیفه نگهداری مادر خود را دارند . ملکه مادرهرحکومتی فرهنگ آن حکومت است که به عنوان ناموس جامعه بایستی از طرف تمام افراد اجتماع به شدت از آن مراقبت ومحافظت شود . برای تمام افراد جامعه قانون این امکان را ایجاد میکند که بتوانند فرهنگ خود را نگه دارند و ارتقاء اش بخشند .
جامعه ای که قانون گذارش خود را از چرخه فرهنگ دور ببیند یا مجری آن برای خود حیطه فراقانونی طلب کند و یا نگهبانان قانون ، قانون را فدای چیز دیگر کنند منجر به فرهنگ سازی نمی شود که هیچ ، حتی جامعه را به سمت تنزل فرهنگ نیز می کشاند. همان طور که هر انسانی اگر هر روزش با روز قبلش یکسان باشد خسران دیده اگر فرهنگ جامعه ای نیز درجا زده و یا تنزل پیدا کند نیز همه مردم آن جامعه خسران دیده اند. ملکه وقتی از جانب نگهدارانش محافظت نشود مورد تهاجم قرار می گیرد. ...
در بخش بعد اگر شد بیشتر در مورد قانون و مردم و تاثیر گذاری و نحوه اثر گذاری شان بر روی هم صحبت خواهیم کرد