نیاز غباری به شمیم قنداقی
اشتباه همیشه بد نیست، بعضی وقت ها خیلی هم خوبند، بی اندازه کار خوبیست، اصلا نمی شود شمارد خوبی این اشتباه را ، یا ارزشی برایش گذاشت ... مثل اشتباهی که فطرس کرده بود، گیر کرده بود و به قنداقه ای تا کجاها که نرفته ، کدام یک از فرشتگان، آرزوی بودن در جایگاه فطرس را ندارند؟ اشتباه بد است ولی وقتی به ح س ی ن می رسد چنان درست می شود که همه خوب ها غبطه اش می خورند
که آرزوی همنشینی با اهل بیت دارد؟ دوری از آن ها چطور؟ از دوری و همنشین نشدن با اهل بیت چه آرزوی بدتری هست ؟ زهیر همین طور بود اهل دوری، فراری. ولی وقتی به ح س ی ن می رسد چنان خوب می شود که آرزوی همه دربدران خیمه اش می شود. سلام خوبان به او هم می رسد .او آرزوی خوبان می شود. اگر فرار از تو مرا به تو می رساند بگو فرار کنم
و یا تو همان و لایمکن الفرار من حکومته ای؟ همه جا به تو می رسد.
اگر نفرین بد است و بدعاقبتی می آورد چرا حر را نفرین عاقبت به خیر کرد؟ اگر ح س ی ن بخواهد از نفرینش عاقبت به خیر می شوی. هر چه بگویی به جان خریداریم تو نه فقط سمیعی که علیمی و فهیمی و پیش تو نگفته خوب شنیده می شود.
انگار او را آورده اند که بدی ها رنگ خود ببازند، آوردش تا همه جا در امید باز باشد، آوردش خبری از جهنم نماند وقتی هر چه به ح س ی ن برسد.
درِ بهشت خدا را از در بودن می اندازد می شود راه، از جا بودن می اندازد می شود همه جا، بهشت برین شد به قیمت شکستن دلی، به قطره ای نه قطره ، به وزن بال مگسی.
جهنم شعله هایش برای که زبانه می کشد؟ وقتی هر جا که همین چهارحرف به هم بچسبد و تلفظ شود بهشت شکل میگیرد، جهنم شعله اش می خوابد، بدی سپر می اندازد و سلطنت به خوبی ها می سد.
من زیاد امام حسینی نیستم، کاش باشم . این قدر عاشق سینه چاک دارد که خجالت دارد مثل منی حرفی از حضرتش به زبان آرد.
پایمان به سفره حضرت باز شد سر یک اتفاق ساده . سر یک زنجیر ، سر یک ظرف غذا، سر یک بیکاری، یک پرچم ... و نشستیم و مبتلا شدیم.
بهانه ای جور کرد و سر این خوان نشاندمان. من و کارهام و اشتباهام و خلوت و جلوتم ... به قدر عقل من، خداییش سر این سفره جایم نیست . ولی او، این طور تا نکرده. به رویم هم نیاورده اینجاها به ما نگاه نمی کند، سرش به عزت و کرم خودش گرم است.
از این که با ما اینطور هستی، با گذشت و مهربان ، ممنونم.
و دعای مارو ببین. دعای بی وفایان، باوفایی . حرمت شکنان، حرمت داری . خواست بی معرفتان را... سلام به شیرین بی فرهاد .
او این طور و من این طورم. خدا را شکر که او مردانگی اش نهایت ندارد. دمش گرم و خانه اش آباد.
ح س ی ن عزیز!
کربلایت پر از زائر، دریایت به خون عشاق همیشه مواج .
عزت تویی و مثل منی باعث آبروست تا آبرو داری ولی تو نگهم داشتی چطور تشکر کنم نمی دانم.
وقتی به بی ادبی خودم به ساحت مقدسش نگاه می کنم ،چه با گناه، چه با غفلت ،چه هر چه غیر اوست و یاد لطف حضرت می افتم از خودم بدم می آید... معنی بدی را در خودم به خوبی می فهمم و خوبی را بسیار بهتر از بدی.
همویی که در شمشیر زدن هاش همه را از تیغ نگذراند برخی را به زخمی، به کنایتس ، به افتادنی ، از میدان کارزار نجات داد که در صلب او محبی دید و حضرت، حرمت آن ها که منی یمنی و کمتر از آن بودند را نگه داشت،
به خود میلرزم نکند که من هم از نسل آن بی ادبان به ساحتش باشم که حضرت مهربانش، آبایی از ما را ترحم کرد که ما و پدران مان به دنیا بیایند، تا کمی اشک بریزیم به تاب بیرق به خون نشسته اش.
از حضرتش از این همه هواداری مان بسیار ممنون، لطف اش همیشه بوده ...
و از گذشته هایی که نمی دانم کیانند ،به ما هم می خورند یا نه ، شاکی و ناراحت، چرا شمشیر کشیدند؟ چرا مقابلش ایستادند؟ چرا؟
سلام به او که خیلی وفا کرده ، خیلی احترام نگه داشته، از قبل آمدن به دنیا،حتی به صلب دشمنش ...
سلام به او، سلامی به گرمی ارادت نداشته که آرزویش دارم.
سلام به اویی که احترامش را نگه نداشتند و حرمت ساحت آسمانی اش شکستند و به روی نازنینش شمشیر درآورده و به نیت زدنش قتلش رفتند و او محبان را زنده نگه داشت... و دشمنی را ندید ولی محبان را چرا...
او پای محبت ایستاده نه ما.
به خاطر دوستان، به دشمن، دوستی کرد و ما با دوست ،نه دوستی، که بیگانگی داریم .
هوار از این معرفت ، هوار از این محبت. این موقع ها عرق شرم اگر بیاید خوب است.
.
.
.
شاید نرسیم به سلام دگری.
با همین بی معرفتی، سلام، ببخش که زحمت علیک با شماست و می گویی و ممنونم.
سلام آخرم، آخرین سلامم ، مثل همه سلام هام به ساحت تان.
از این که از ندارها توقعی نداری وبه همین مان هم، اجازه سلام می دهی، ممنونم.
همین طور ممنونم ،خیلی چیزها هست که من نمی دانم که کجا؟ کی؟چطور؟ تو بودی که گرفتی و نجاتم دادی و تو می دانی و باز به من نگاه پر محبت داری.
از سرمان زیادی است ولی اگر عنایت مجددی، که سلام را از کنج ششم حرم عرض کنیم ... چه معرکه خواسته ای برای ما.
شاید هم نشد، خدا را شکر که همه جا هستی، از همه جا به شما سلام ، به همان کیفیتی که تا بحال تجربه نکرده ام ولی در اوج آرزوها م مانده ... سلام...ابدا مابقیت وبقی اللیل و النهار
...
راستی ، وقتی روز اول اینقدر عطش دارد، خدا رحم کند به روز آخرش...