قاسم آباد 21
سال 72 یا 73 بود که ولادت حضرت علی اکبر را رفتیم بیت الزهرا. آن زمان تهران این قدر مداح مشهور نداشت حاج منصور بود، سازور، سعید حدادیان، فروغی، محمد طاهری و خلج و چند تای دیگر.
برنامه بیت الزهرا را اول فروغی می خواند یا حاج عزیز، سعید حدادیان و سازور. حاج منصور آخر می خواند. خدابیامرز چمنی هم بعضی موقع ها می خواند که زیاد مورد استقبال مستمعین نبود. اکثر هیئتی های تهران جمع می شدند همان جا.
آن سال، اول سعید حدادیان خواند بعد حسین سازور شعر الله اکبر را خواند بعد سرود
" آی جوونا آی جوونا اکبر لیلا اومده گل بریزید گل بیارید اکبر لیلا اومده "...را .
رویش آهنگ دیگری گذاشته بود گفت به یاد سرودی که حاجی زمان جنگ در دوکوهه خواند برای حضرت علی اکبر و جوانی پاشد و گفت که یکبار دیگر بخوان که برم شهید شم و رفته بود و شهید شده بود و گفت که خیلی ها که آن شب در هیئت بودند شهید شدند وحاج منصور هم غزلی خواند و همان سرود را با همان آهنگ زمان جنگش خواند .مولودی باصفایی شده بود.خیلی حال داد. فکر کنم با حسین محبی رفته بودم . بچه ها پاتوق سه شنبه شب هاشان بیت الزهرا بود . تا چند سال بعدش هم نوارش را گوش میکردیم،یادش بخیر. آن موقع جوان 16 ،17 ساله بودیم.
دی ماه سال 75 شب ولادت حضرت علی اکبر، هیئت خانه عباس انصاری بود بچه ها کلی تزئین کرده بودند هیئت را . هیئت باصفایی هم شد. کلی کف زدیم و مدح گوش کردیم. آن شب من و سید میرغیاثی از بچه ها خداحافظی کردیم که فردا ظهرش عازم سربازی بودیم . قاسم برای سفربخیری مان دعا کرد و بچه ها آمین گفتند . اصغر قدیانی خواند، حسین محبی و حاج قاسم، فکر کنم یکی دو تا دیگر هم بودند که خواندند. آن زمان 19 ساله بودم.
وهمین طور سال به سال هیئت ولادت حضرت جوان داریم و می آییم، خدارا شکر.
دیشب 19/3/93– شب ولادت حضرت علی اکبر- هیئت درحسینیه بود. رسیدم به هیئت، نماز را شیخ خوانده بود و بچه ها دور و برش نشسته بودند. وضویی گرفتم ، سلامی کردم و شیخ رفت منبر. رفتم جلو نشستم . اول صحبت بود که علیرضا پسر حاج قاسم آمد و گفت محمدرضا دم در است . مادرش گذاشته بود و رفته بود مجلس خواهران. گفتم بیارش، او هم دست محمد رضا را گرفت و آورد . موقع منبر اولش نشست بغلم، چند دقیقه بعدش دراز کشید. هنوز به پای منبر نشستن عادت نکرده. او تازه دوسالش تمام شده. بلند شد و بلند بلند می گفت که بریم نماز بخونیم. من هم برای این که نظم مجلس بهم نخورد بلند شدم دستش را گرفتم و آمدیم، در گوشه ال مجلس نشستم که حواس دیگران پرت نشود. بهش مهر دادم گذاشت وسط اتاق که نماز بخواند حواسش به کتابخانه حسینیه پرت شد و رفت سراغ آن. روبروی من حاج قاسم نشسته بود او از شیطنت بچه و حرص خوردن من برای ساکت کردنش خنده اش گرفته بود. لبخندی حواله ام کرد . معنی نگاه هم را خوب می فهمیم. هر دومان گرفتار پسربچه های بازیگوشیم.
علی اصغر لحظه ای حواس اش از دستگاه صوت پرت شد محمدرضا رفت سراغ دستگاه و یکی از شاسی ها را دست زد و دستگاه به شدت سوت کشید. بچه ها گرفتنش تا خرابی بیشتر بار نیاورد شیخ به شوخی گفت به سبزه هم آراسته شد علیرضا و محمدجواد باقری کم بودند محمدرضا هم بهشان اضافه شد بچه ها خندیدند . من وقاسم روبروی هم نشسته بودیم من بلند گفتم ببخشید حاج آقا. محمدرضا دوید آمد بغلم . نمی شد دعوایش کرد اقتضای طبیعتش این است. دعوایش کردم خودم هم خنده ام گرفته بود این موقعها که خودت نمی توانی جدی باشی اخمت کارساز نیست من هم زیاد جدی نگرفتم. محکم بغلش کردم.بچه های قاسم هم کمی از محمد رضا نداشتند بابای آن ها درگیر همین بچه گی آن ها بود که اقتضای مجلس بزرگان را رعایت نمی کنند . دعوایی که فایده ندارد باید بزرگ شوند تا بفهمند مجلس بزرگان یعنی چه و این یعنی حداقل 5 سال بعد و تا آن زمان همین آش و همین کاسه. بچه را بردم دادم زنانه دست خانمم . سخنرانی که تمام شد باهاش من هم بلند شدم خروجی در حسینیه آنجا که جاکفش تمام می شود از شیخ عذرخواهی کردم گفت گفتیم که بخندیم این که بچه است بزرگترهاش هم نمی نشینند خودت را اذیت نکن که درهمین بین خانمم بچه را آورد داد بغلم که بالا هم نمی نشیند و این شد مزیت خنده بیشتر من و شیخ. آوردمش تو. دوقلو صفری ها مرا دیدند یکی شان گفت بده من نگهش می دارم گفتم بیا نیم ساعت نگهش دار. خودم رفتم جلو نشستم مدحی را که اصغر رامندی می خواند گوش کنم مدح قشنگی بود 5 دقیقه بیشتر نتوانستند نگهش دارند دوید آمد پیش خودم . سر و صدا کرد که بریم پیش مامان و نگذاشت جلو بنشینم، مجبور شدم پاشم بیام همان جای قبلی بنشینم رفت در آشپزخانه رفتم جلوی در آشپزخنه کنار ورودی نشستم به دنبالش . مهدی باقری سرود خواند، جواد شعر مدحی خواند حاج قاسم شعر و کمی روضه خواند مجید حاجیلو سرود زیبایی خواند و من کناری نشستم که هم هیئت را گوش کنم هم حواسم به ورجه وورجه محمد رضا باشد. مجلس خوبی شد.
آن چه می گذرد ماییم که داریم هی پیرتر و پیرتر می شویم ولی مدح و بزرگی علی اکبر هنوز جوان است، جوان بوده مانده و خواهد ماند. اشک او همیشه جوان می چکد. آمده ایم که برویم تا او با مدح و مقامش بماند و در این بود و نبودش چه بچه ها که جوان می شوند چه جوانها که پیر می شوند و محبتش سینه به سینه در پس همه بازیگوشی های کودکانه و بزرگانه منتقل می شود تا خون جاری خدا جریانش زنده کند دل محبانش را.
باسلام
من مدیر سایت دیزاین فا هستم اگر تمایل به ساخت بنرو.. دارید می توانید از طریق سایت زیر به ما سفارش دهید سفارشات شما طی 24 ساعت ساخته می شود
www.designfa021.blog.ir