راه مکه تا...
وقت سفر حاجیان به مکه است . خانواده ها با چشم پر امید مسافرانشان را راه می اندازند بروند خانه خدا. زیارت کنند و سلامت برگردند. سفرش کمی طولانی است . برای خانواده هایی که عمری صبح به صبح چشم شان به روی هم بازشده جای خالی حاجیانشان خیلی خودش را نشان می دهد. مادرها پدرها عزیزان ، به راه افتاده اند تا راه ابراهیم علیه السلام را طی کنند . مناسک ابراهیمی . راه پیغمبرانه.
بناست بتوانند بت هایی بشکنند ، طواف انتظارو استیصال کنند. دلشان پر بزند برای عزیزی که خدایشان نزد آنها به امانت ودیعه گذاشته، اسماعیل شان را. همان راهی که عطش عزیزت تو را مستاصل این کوه و آن کوه کند و آخر خود تشنه لب آب را جوشاند. سیرابی اهل حقیقت از عطش است. مادری دربدر آب شود برای فرزندش، و پسری پای عطش به زمین کشاند زمین و آسمان به هم ریزد آبی به جذبه پاشنه پای اسماعیل از زمین خشک لم یزرع مکه فوران کند مادری خوشحال شود پسری از عطش آزاد شود سکینه ای به قلب مضطر مادر اسماعیل نازل ، و همه این ها شود جزیی از مناسک حج آنان که به دین حضرت خاتم گرویده اند.
چه معنای بلندی در این طواف خوابیده؟ می شود به کمی از آن پی برد؟ کمی تامل می پذیرد.
ابتدای کربلایی که گرفتار آنیم، از انجام حسینی مناسک ابراهیم شروع شده . تتمه ای قبل ذبح و قربانی به اعمال ابراهیم ، حضرت کربلا افزوده ، که شده مانیفست و حقیقت حاجیان حسینی. دعای عرفه. آنجا که پس از گذران در صحرای عرفات لب به دعایی می گشانی که از متن و شرحه شرحه اعضا و وجودت تا منتهای نیاز عارفانه مومنانهات زمزمه می شود، که چه شوی؟ از حج ابراهیمی به کربلای حسینی برسی.
اویی که قرنهاست مومنین اش در هجران او جمعه به جمعه نجوای ندبه گونه دارند هم ، مسیرش را اینگونه انتخاب کرده: از مکه به کربلا.
چه پیامی عرفات دارد؟
صخره شیطان را سنگ می زنی که به چه برسی؟
گوسفند کشی حاجی پیام قربانی نمودن چه را به اهل ایمان می رساند؟ می روی که چه را ذبح کنی، وابستگی ات را، ثمره عبادتت را، یا مغلوب کنی رجیمی را که زمزمه نرو، نکش، بدلت راه داده.
با این رجیم در مقابله ایم؟ تا کجا؟ اهل ذبح هستیم؟ ذبح مان چگونه است؟ اهل ذبح عظیم، چه کسانی اند؟ هر چه وابستگی داری میتوانی سر ببری یا نه ، به ذبح گوسفند و شتری قناعت می کنی؟
و هر کدام از مناسکی که وقتی بناست گرفتار انجامش شوی همه اش می شود فکر حاجی شدن. دیدن خانه خدا این همه سختی دارد این همه راه و مسلک دارد و حقیقتی که اگر چه نرفته ایم و هنوز مستطیعش نشدیم ولی می شود کمی به آن اندیشید و راه حاجی شدن را تفکر کرد و در زندگی پیاده کرد . مگر همه ما عاشورا، به کربلاییم ، نه ، ولی قرن هاست که شیعیان، مبتلای این مسیرند و هر جا هستند و هرچه میکنند به یاد آن واقعه ای هستند که در جغرافیای صحرای ماریه اتفاق افتاده.
حقیقتی در مناسک حج نهفته که حضرت شهید و امام عصر که صاحب زمان و مکان اند می دانند چیست و ابتدای حرکت را کجا مبتدا کنند و انتهای مسیررا به کجا کشانند.
+++
وقتی که عزیزی به سفر داری آنان که مانده اند، دل نگرانی دارند. غروبها دوری عزیزان، خیلی غمفزاست. صبح ها اگر احساس دلشوره داری هر زنگ و خبری تو را بدجور میلرزاند. روز دلشوره ها سخت و دراز می گذرد. اگر مادر باشی حال دیگری داری.
وقتی کاروان راه افتاد این همه اضطراب نشست به دل ام البنین. همه عزیزانش راه افتادند . روزی را که شنیده بود داشت می رسید. حسین علیهالسلام وقتی برای وداع پیشش آمد و نگرانی مادرانه امالبنین را دید کمی خاک کربلا به او داد فرمود هربار که سرخ شد آنروز من شهید شدم .خواست دلشوره اش را تا روز دهم کم کند ولی بعد از آن چه؟
و او صبح به صبح، عصر به عصر با دل لرزان به خاک نگاه کرد تا دید رنگ خون خاک را.
به پسر بزرگش سپرد حواست باشد با که همراهی! نبینم بیایی و او نیاید. خیلی سفارش کرد، میدانست که پسر می داند، ولی مادرانه دلش پیش حسین است . مادرها فقط برای فرزندانشان مادرِ مادرند. همه چیز را فدا می کنند که فرزندش بماند مثل هاجربرای اسماعیل.
او برای حسین مادرتر از فرزندان خود، دل سوزاند. به زبان نیاورد ولی به رفتار همین بود. راستش را بخواهی دایه داری کرد برای چهار فرزندش، دلمادری اش برای حسین بود، این را وقتی بشیر از کربلا برگشت و خبر شهادت آورد خوب فهمید. اولش هر چه کرد از آن چهار فرزند بگوید دید دل این زن، مادر کسدیگری است ، خبر حسین را می خواست به چشمش هم که سرخی خاک را می دید باور نداده بود که حسین اش رفته. مادرها این طورند .
بعد پرسید عباس کجا بود که حسینم اینگونه شد؟ و باز نبخشید خودش را. می گویند خیلی حلالیت میگرفت از زنها از زینب، از رباب، از سکینه ... بماند که این عذرخواهی چه با دل آنها کرد.
مادرها این طورند.
+++
اهل بیت به کسی بدهکار نمی مانند، آنطور که باشی بهتر از آناند باتو. عباس هم سرش روی خاک نیفتاد به آغوش مادری نشست که او هم بهترانه مادرانه بود برایش... خبر آمدنش را حسین هم بویید.
+++
می گویند جمع مادرها جمع است در بقیع...
سلام ما به بقیع و به مادران عزیزش...