...

سلام ، آمدم تا باشم

سلام ، آمدم تا باشم

طبقه بندی موضوعی

مستطیع

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ق.ظ

اگر داستان یوسف، برادری نداشت چطور پیش می رفت؟ این همه بلا به جرم برادر داشتن. خوبی که، زلیخا را از همه جلالت زن پادشان بودن به دوره گردی دور سرش می کشاند در سرزمین خود گرفتار برادرانی شد که چشم دیدن خوبی اش را نداشتند .

هر جا یوسفی هست جلوه گری‌ش می شود ابتلاء همه . از خوب خوبانی مثل یعقوب گرفته تا گرفتار جمالی مثل زلیخا و تا تنگ نظرانی مثل برادرانش ، حتی گرگ بی خبر از همه جا. این همه گرگ چرا این؟  از سرزمین کنعان تا مصر ،هر جا جمال الهی قدم می گذارد همینطور دسته دسته خلائق به امتحان کشیده می شوند، رد می شوند، خودشان را می بازند، دست و پول و آبرو  می بازند.

 چرا ؟ یوسفی، جلوه گری دارد.

کسی که یوسف است ، جرمش می شود وجودش. آن چه که خدا خلق کرده به بهترین شکل ممکن، برای همه ابتلای سنگینی است. برای همین مورد ظلم هم واقع می شود.  یوسف بودن، ته چاه رفتن هم دارد، دریده شدن لباس هم دارد، زندان و تبعید و هجران هم دارد.حرف راستت را دروغ فرض کرده و حکم زندان می دهندت . یوسف بودن  فرق می کند با دیگران.

هیچ گاه یوسفانه ای که خدا خلق می کند به جای اصلی خود که عرش نشستن است تکیه نمی زند تا ته چاه را بچشد، حصر و زندان  به جان بخرد، مورد تهمت و آزار واقع شود ...

چرا؟ یوسفی، جلوه گری دارد.

وقتی یوسف می شوی نباید ظلم برادران را ببینی، باید از کنار بی حرمتی زلیخا بگذری، قضاوت سیاسانه پادشاه مصر را ببخشی، دوری پدر را به جان بخری ودر همه  شاکر الهی باشی.  باید کار کنی که همه بچشند دسترنج یوسف را ، ببرند به خانه هایشان تا نمیرد کسی از قحطی کشنده ، زندگی ات فرق می کند. همه مقابل خوبی ات خودشان را نشان می دهند و تو باید خودت باشی. بهترین. جمال جمیل الهی. چرا؟ یوسفی، جلوه گری دارد.

امام رضا فرمود وقتی که  یوسف(ع) وارد زندان شد زندانبان به یوسف(ع) گفت که من تو را دوست دارم. وی نیز پاسخ داد که هر بلایی به من رسیده، از دوست داشتن است. خاله ام دوستم داشت، مرا دزدید؛ پدرم دوستم داشت، برادرانم حسادت ورزیدند؛ همسرعزیز مصر، دوستم داشت، مرا به زندان انداخت.

یوسفی جلوه گری دارد.

پیامبر اسلام  فرمودند : "یوسف ملیح و انا املح "  یعنی یوسف(ع) خیلی ملیحِ و من ملیح تر هستم .

نمک بیشتر جمال خاتم، چه ها نکرد ...

امیرالمؤمنین(ع) درنهج البلاغه فرموده وقتی که در میدان مسابقه این مارها و چوبها حرکت کردند: ﴿یغیل إلیه من سحرهم أنّها تسعیٰ﴾ ؛ موسای کلیم ترسید، اینجا ترسش از این چوبها و طنابها نبود؛ ترس موسای کلیم این بود که الآن این میدان مبارزه است و میدان مار، این همه تماشاچیان هم اطراف میدان نشسته‌اند، دیدند میدان هست و این همه چوبها به صورت مار درآمده، این همه طنابها به صورت مار درآمده، خب من هم اگر این عصا را القا کنم به صورت مار دربیاید و اینها نتوانند بین سحر ساحران و معجزه من فرق بگذارند، آن وقت چه کنم؟

به بیان حضرت امیر، ترس موسای کلیم از جهل مردم بود که مبادا مردم نتوانند بین سحر و معجزه فرق بگذارند، آن وقت آل‌فرعون بر مردم حکومت کنند.

آنگاه خدای سبحان فرمود: در یک چنین موقعیتی که دین در خطر است من معجزه را علنی‌تر می‌کنم، تو عصا را بیانداز، من همهٴ آنها را به صورت چوب درمی‌آورم. موسای کلیم هم که وقتی عصا را انداخت تماشاچیان دیدند تنها یک مار است در میدان و بقیه یک سلسله چوب و طناب که افتاده‌اند این معنای ﴿تَلْقَفْ﴾ است، نه اینها را بلع کرد، رسوا شدند همه، یعنی وقتی این معجزه عرضه شد، همهٴ تماشاچیان دیدند که در میدان مبارزه و مسابقه یک مار است که دارد حرکت می‌کند، در کنارش هم چندین قطعه چوب و چندین تکه طناب. خدا فرمود: ما این‌چنین حق را بر باطل پیروز می‌کنیم، هرگز موسایِ کلیم بعد از جریان کوه طور نترسید...

موسی علیه السلام خوفی برش داشت که، نشود مردم معجزه را هم سطح سحر و جادو ببینند . ترس از جهل مردم که معجزه را ، آیه الهی را به تفسیر جاهلانه خود شرح دهند آن موقع است که کار دیگری نمی شود کرد. معجزه جواب ندهد چه باید بیاوری؟

بعد از 23 سال ظهور کامل عصمت و نبوت خاتم ، آمدند جریان غدیر را انتصابی مثل همه انتصاب ها دیدند..... چه باید کرد؟ 

جریان غدیر اوج مظلومیت و غربت حضرت خاتم را می رساند. در انتصابی که نگذاشتند به جای خود بنشیند آن چه زیر پا ماند فرموده پیامبر بود . کسی که جهالت فردی و قومی و اجتماعی را زدوده بود  حالا در مظان اتهام خروج از عصمت قرار گرفته، آن هم در ذهن کسانی که الانشان قابل قیاس با 23 سال پیش شان نیست. این ها خیلی عوض شدند و بهتر شدنشان را مدیون کسی هستند که تمام پاکی و امانت و صلاح بود برایشان.  آنقدربهتر شده اند  که حالا می فهمند تشخص و انسانیت را ، تشخص را هم برای خود و هم برای کائنات قائل اند.یعنی سیرشان از دون حیوانیت تا فهم انسانیت.  از نظافت فردی گرفته تا طهارت روح را دیدند و انجام دادند و حالا مبشر و رسول همه این ها روبرویشان دارد کمال طهارت و توحید را می گوید و نشان شان می دهد باز این ها دارند برمی گردند به عقب . به همان زمان زی با نجاسات و کثافات و جهالات. سیر قهقرایی .

نفاقی که در ظاهر به بهجت و تبریک ولی در دلها خبری از بازگشت، دویدن به سمت قهقرا داشت.  موسی علیه السلام از این که مردم اعجاز را با سحر ساحران هم اندازه ببینند خوف برش داشت که اگر نفهمند چه باید کرد ،  قلب پراز سکینه پیامبر چه ها کشید وقتی داشت خطبه غدیر را رسا قرائت می کرد و از قلب جمع نفاق و چشم جاهل بین مردم  خبر ، که چه می گذرد.

لاتخف آیه موسی کجا و بلغ رسالتک حضرت خاتم کجا .

مردم پس ازفوت یوسف علیه السلام تابوتش را در رود نیل دفن کردند تا همه مستفیض شوند از آبی که از روی قبر رد میشود ، مشربشان یوسفی شود ، وملاحت بیشتر پیامبر، که بدنش روی زمین ماند تا مردم به جهالتشان برسند به قهقرایشان.

+++

یادمان باشد وقتی حاجی شدیم ، از مکه خارج شدیم،  در راه خانه ، نیابتا خطبه غدیر را برای نفس مان  بخوانیم و ببینیم بیشتر دوست داریم سر زندگی و زن و بچه و اعتبارمان برگردیم یا سر مشی و زندگی حضرت خاتم. مستطیع شدیم و داریم بر می گردیم ، یا نه هنوز استطاعت هدایت نداریم...

+++

آدمهایی مثل من  راه هدایت را دوست ندارند چون جاده خلوتی است...

+++

معرفه النفس انفع المعارف

 

 

 

 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۳
علی اکبر قلیچ خانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی