عمر سعد وجودم
دارم به ذلت می اندیشم، کمی هم مطالعه. این حلقوم شریفی که هیهات منا الذله را فریاد زد منظورش چه بوده؟ اهل ذلت، مرام و مسلک شان و این که بخواهم همان شعار اهل عزت را فریاد کنم می توانم یا نه ؟
به لقلقه زبان، شدنی است به رفتار چگونه است؟ آن هم شدنی است یا نه.
کلی با خودم درگیر همین کلام شریفم . رویم هم نمی شود که واضح آن چه را می اندیشم بنویسم . نوشتن ذلتهایی که با آن داریم زندگی میکنیم و به آن تن دادیم را حتی اگربخواهیم بازگو کنیم و لسانی هم هیهات اش کنیم سخت است.... گفتن این شعار، آزادگی می خواهد از جنس سالار شهیدان.
من که هر شب در برزخ انتخاب دین و دنیایم ، عمر سعد وجودم هوس خوردن گندم ری اش گل می کند چکار به این شعار...
شاید به برکت ایام شریف آزادگی- ماه محرم – جسارت نوشتن و بازگو کردنش را یافتم ،فکر کنم آن زمان ، زمان مناسبی است، همه درگیر یگانه آزاده جهان اند و راحت تر با موضوع کنار می آییم. شاید هم نشد . هر کلامی دهان خودش را می خواهد .
.
.
.
وقتی خیلی با ذلت زندگی کنی و بشود متن پذیرفته شده وجودت، آنگاه می گویند طرف ذلیل شده.
ذلیلی، فرهنگ زندگی مردم اهل ذلت است که شامه استشمام عزتشان را از دست داده اند.
ذلیل ها اگر زیاد شوند برای خودشان می شوند شهری،در جنگ هم می شوند چند لشگر، برای خود سردار و سرلشگرش هم دارند . سرداران ذلت....
و چه می کشم از این عادات مرسوم زندگی ، که دوست هم ندارم تعویض اش کنم و هر که را هم چنین گوید حوصله پذیرش اش را ندارم که هیچ، به تقابل و تقاتلش هم می پردازم. ترور جان نشد شخصیتش که می شود . به گونه ای خود جوش و نامحسوس، ازمدار جامعه ام اخراجش می کنم...
اگر راحت بخواهم بگویم این که حوصله زندگی با اهل عزت را از دست داده ام. نمی دانم شما چطورید. برای هم ، دعا که می توانیم بکنیم
کاش روزی برسد که بتوانم برای یکروز هم که شده هیهات مناالذله را زندگی کنم...
التماس دعا
حوصله زندگی با اهل عزت را از دست داده ام
من هم اینگونه ام این روزها....