دو راهی همیشه تاریخ
سری بر بلندا نشسته و دارد نظاره می کند
دارد هدایت می کند
دارد راه نشان می دهد
دارد برگه تاریخ را آنطور که حق است ورق می زند
دارد امورات عشق را به نفع عاشق ها می چیند
دارد امامت می کند...
.
.
.
و اینان که سر حضرت را به بلندا نشانده اند
نه این که هدایت بخواهند
نه این که قدر امام را بشناسند
نه برای رسیدن به حق
در بالا نشاندن این سر دارند خود را نشان می دهند
از بالانشینی آن آرزوی قدرت دارند، ثروت دارند، برای خودشان جیب دوخته اند
برای خودشان منصب کنار گذاشته اند
... این سر را بدون آن که به حرمتش قائل باشند حمل می کنند
در پس حمل این سر است که به هر چه می خواهند می رسند.
نان سر خوران.
خواسته آنان از این سر چیز دیگری است... این سر بهانه است، وسیله است ...خدا لعنتشان کند...
فرق می کنند با قبیله اسیر و آواره راس شهید.
آن خاک نشینان عشق
آنان که برای عشق، دارند دنبال سر می روند
آنان که با راس حق ، عنان ظلم را می کشند...
آنان که بوی پیروزی دارند با آن که اسارت دارند، اسارت عشق.
آنان که سر را نه به آن بلندی که بر تنه متناسب و متعادل حقش میخواهند. ..
می خواهند سر را پس بگیرند و برسانند آن جا که تن بی سرش آرمیده . اینان حرف و خواسته شان فرق می کند...
آنان که از این سر، دنیا نمی خواهند.
بهشت شان، عقبایشان در پیروی از اوست که نه، خود اوست
آنان که دنیایشان را داده اند تا دنبال حقیقت، کوچه به کوچه شهرها را درنوردند.
آن خاک نشینان بی ادعا...
آنان که سر شهید برای شان تلاوت دارد، برای شان کلام هدایت دارد
آنان که چشم شان با سر است، دل شان با سر است، پایشان با سر است
آنان بدنه حق و حقیقت اند ...
بی سر و صدا ولی اثر گذار و پر فریاد
غل و زنجیر به دست، پیام آور آزادی از هر غل و زنجیرند
پیروان عشق.
+++
و سری که امام است و امامت می کند...
همه شان به خواسته هاشان میرسند...
+++
هر چه زمان می گذرد حقیقت همان طور، مثل روز اولش ثابت است و افراشته، مثل سری که روی نیزه است
...و کسانی که در پشت این سر به راه افتاده اند همانگونه،
یا از برافراشته نگه داشتنش دنبال خودشان ، شهرتشان ، ثروتشان، منصب شان اند که شاد و مغرورند و به هر جا می رسند بزم دنیا به پا می کنند و بازی کنان طی مسیر می کنند ...
و می سوزانند هر چه که باید بسازند .
ساختن سوختن.
و یا خاک نشین و اسیر راس به خون نشسته، غل و زنجیر محبت او به دست و پایشان، دارند اسارت عشق را بدون هیچ فریادی، بلند بلند طی می کنند .
هر جا نشسته اند به یاد دوست نشسته اند،
هر جا رفته اند برای دوست رفته اند،
هر چه شنیده اند برای دوست شنیده اند،
هر چه گفته اند برای دوست گفته اند...
فقط دوست.
راه عشق سخت است و جگر سوز و پر ملال البته برای او که از بیرون و خارج از دایره عشق میبیند و قضاوت میکند
برای عاشق ها، حس عاشق ها ، فقط عشق است...
گذران راه پر پیچ و خم اش سخت است و... بی پای عشق نتوان در آن قدم گذارد ....
+++
سلام به بزرگان آواره و اسیر راس حق.
آنان که بدون هیچ دریغی هر چه داشتند گذاشتند تا سر شریف حضرت بدون تن نماند .
آنان که در سوختن شان ساختن بنای عشق را رقم زدند
سوختنی برای ساختن.
+++
و من درگیرودار و رفت و آمد و نظاره این دوگروه مانده ام که چه کنم؟
ثروت ؟ شهرت ؟ قدرت؟ مقام ؟ یا نه .......عشق؟
به کدام خواسته دنبال این کاروان قدم می زنم؟؟؟؟؟؟
دار دنیا و اختیار و حق و باطل و زوال و بقا و ...
دو راهی همیشه تاریخ...
دو راهی عقل معاش و عقل معاد
دل این وسط گویی هیچ کاره است... چون اگر یکدله شده بود دیگر حرفی نبود...
آنها که دنبال نیزه می رفتند عاشق بودند... اما نان خوران سر، عقل معاش...
عاقلان نقطه پرگار جهانند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند