فتح شام
هزار و چهار صد سال از این خطبه گذشته است و صدها هزارسال به هیبت و جلالت زینب افزوده. کاملا معلوم است چگونه خطبه خوانده، هیچ نیاز به توضیح نیست ، کجاها فریاد کشیده، کجاها ناله کرده کجاها دعا کرده، نفرین کرده، کجاها پستی یزید را به تحقیر کشانده کجاها چنان داد کشیده که وجود ظلم را قرنهاست لرزانده..... از تمام جملات آن چه که می بارد نفس و خون شیرزن علیزاد است.
پرچم جنبش توحید را به راستی و قوت بالا نگه داشت ...
++++
نجوای خواهرانه و مادرانه اش چنان بود که بغض دوست و دشمن ترکید . چشمش بر سر خونین برادر افتاد محزونانه گفت
: یا حُسَیْناهُ! یا حَبیبَ رَسُولِ اللهِ! یَابْنَ مَکَّةَ وَ مِنى، یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةَ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى
یزید دید مجلس از دستش دارد خارج می شود ، گفت چوب خیزرانش را بیاورند .
پیرمردی برخاست - ابوبرزه اسلمی- گفت چرا می زنی؟ یزید ، من خودم دیدم که پیامبر خدا بر این لب و دندان بوسه میزد و حسنین را خطاب قرار داده ومی فرمود:
أَنْتُما سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ، فَقَتَلَ اللهُ قاتِلَکُما وَلَعَنَهُ، وَأَعَدَّلَهُ جَهَنَّمَ َوساءَتْ مَصیراً
شما دو نفر، سرور جوانان اهل بهشتید، خداوند کشنده شما را بکشد و مورد لعن قرار دهد و براى او جهنم را فراهم ساخته و بد جایگاهى است.
باز مجلس به هم خورد دستور داد ابوبرزه را از مجلس بیرون کنند .
مستی و راستی، آن همه شراب کار خودش را کرد، یزید شروع کرد شعر گفتن، لحن مست پیروز به عادت ایام جاهلیت، آنچه بود را اقرار کرد.
لَیْتَ أَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ
کاش بزرگان من که در جنگ بدر، کشته شده بودند، امروز مى دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زارى آمده است.
فَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا یایَزیدُ لاتَشَلْ
در آن حال، از شادى فریاد مى زدند و مى گفتند: اى یزید! دستت درد نکند!
لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنی أَحْمَدَ، ما کـانَ فَعَلْ»
من از فرزندان «خندف» نیستم، اگر از فرزندان احمد (صلى الله علیه وآله)] انتقام نگیرم.
بد می خندید، خود را پهن مسند نشینی اش کرده بود ، در تخت اش وول می خورد و می خورد و میزد به آنجا که بوسگاه پیغمبر خدا بود. اینجا بود که،
زینب- دختر اسدالله الغالب- بلند شد و ایستاد، مثل آمدنش به داخل مجلس ، با وقار و تکبر. صدایش بوی اسارت نداشت بعد که کلامش شروع شد فهمیدند که آزادگان اسیر باز هم آزاده اند.غرش شیر دست و پا بسته هم ، برای لرزه به اندام گرگها کافیست. به بلندای توحید فرمود
حمد وسپاس برای خداوندى است که رب جهانیان است و درود خدا به رسولش و خاندان او.
راست گفت الله ، آنجا که فرمود: «عاقبت آنان که اعمال بد مرتکب شدند، به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند وآن را به سخره گرفتند».
اى یزید ! آیا گمان برده ای که زمین و آسمان را بر ما تنگ و ما را همانند اسیران به هر سو کشاندى، ما به نزد خدا خوار شدیم و تویی که نزد خدا عزیز و گرامى ای؟
و تصور کردى این نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ باد غرور به بینى انداخته و به خود بالیدى و خرم و شادمان، از اینکه دنیا در کمند تو در آمده و امور تو سامان یافته و مُلک و خلافت ما در اختیار تو قرار گرفته؟ کمى آهسته تر!
فراموش کردی سخن خدا را که فرمود: «آنها که کافر شدند تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت مى دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند؛ و براى آنها عذاب خوار کننده اى است".
ای پسر طلقاء (یعنی اى پسر کفّار آزاد شده یا ای پسر زن زناکار) !
آیا این عدالت است :
زنان و کنیزان خود را پشت پرده ها بنشاندى، ولى دختران رسول خدا را اسیر کرده و به این سو و آن سو بگردانی و پرده حرمت آنان را دریده و چهره هاى آنان را در معرض دید مردم قرار دهى؟
آنان را توسط دشمنان در شهرهاى مختلف بگردانى، تا مردم کوى و برزن به تماشاى آنان بنشینند و افراد دور و نزدیک و پست و شریف به چهره هایشان چشم بدوزند، با آنکه همراه آنان مردان و حمایتگرانشان نبودند؟
چه توقعی!!!
چگونه مى توان به حمایت و مراقبت کسی امید داشت که مادرش جگر پاکان را به دهان گرفته و گوشتش از خون شهیدان روییده؟!
و چگونه در دشمنى اهل بیت شتاب نکند کسی که به ما با غرور و با نفرت، خشمگینانه و کینه توزانه نگاه مى کند و آنگاه ـ بى آنکه احساس گناه کند و ظلم و ستم خود را بزرگ بشمارد مى گوید:
اى کاش اجداد من بودند و این صحنه ها را مى دیدند و از شادى و سرور فریاد مى زدند و مى گفتند: اى یزید! دست مریزاد، در حالى مى گویى که بر لب و دندان ابا عبدالله(علیه السلام) سید جوانان اهل بهشت مى زنى!
چرا چنین سخن نگویى، در حالى که با ریختن خون فرزندان رسول خدا و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب، زخم دل ما را گشودى و ریشه خاندان ما را مورد تهدید قرار دادى، تو پدرانت را صدا مىزنى و خیال مى کنى آنها صدایت را مى شنوند؟؟؟
زیاد عجله نکن!
به زودى به آنها ملحق خواهى شد؛ آن روز آرزو مى کنى که کاش دستت شل بود و زبانت لال و این سخنان را نمى گفتى و این کارها را انجام نمى دادى.
خدایا! حقّ ما را بستان ، از ستمگرانِ بر ما انتقام بگیر و خشمت را بر آن که خون ما را بر زمین ریخت و حامیان ما را کشت فرو فرست.
به خدا سوگند با این کار، جز پوست خود را ندریدى و جز گوشت خود را نبریدى و در حقیقت خود را نابود کردى؛
به یقین با حمل بارى که ـ از ریختن خون فرزندان رسول خدا و هتک حرمت آن حضرت در ارتباط با خاندان و جگر گوشه هایش ـ بر دوش دارى، بر رسول خدا وارد خواهى شد؛ در آن جا خداوند آنان را گرد خواهد آورد و پریشانى آنها را بر طرف خواهد ساخت و داد آنها را بستاند،
چه خوش فرموده در قرآن:
«گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه زندگان جاویدند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند».
همین بس که در دادگاهى حاضر شوى که داورش خداست و رسول خدا معارض تو و جبرئیل گواه و پشتیبان او.
به زودى آن کس که حکومت را براى تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمین سوار کرد، خواهد دانست که چه کیفر بدى نصیب ظالمان خواهد شد و خواهد فهمید که جایگاه چه کسى بد است و لشکر چه کسى ضعیف تر و ناتوان تر است.
داد کشید به یزید و فرمود:
مصیبت هاى بزرگ روزگار، کارم را به اینجا کشانده که با تو سخن بگویم، بدان! من به یقین، ارزش تو را کوچک و ناچیز، و سرزنش تو را بزرگ مى شمارم و فراوان تو را توبیخ مى کنم،
چه کنم که دیده ها گریان و سینه ها سوزان است.
جاى شگفتى بسیار است که گروهى الهى و برگزیده، به دست حزب شیطان و بردگانِ آزاد شده، کشته شوند و خون هاى ما از پنجه هایت بچکد و پاره هاى گوشت ما از دهانت بیرون بیفتد و شما گرگ هاى وحشى پیوسته به سراغ آن بدن هاى پاک و پاکیزه آئید و بچه کفتارها آن ها را به خاک بمالند؟
امروز ما را غنیمتى براى خود مى دانى که به زودى و مایه زیان خود خواهى یافت، در آن روز که جز محصول کرده خویش را نخواهى یافت. هرگز پروردگار، به بندگانش ستم نخواهد کرد. من فقط به خدا شکوه مى کنم و تنها بر او اعتماد دارم.
هر چه نیرنگ دارى بزن ، نهایت تلاشت را بکن ، هر کوششى دارى به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نخواهی توانست یاد ما را از خاطره ها محو کنی و وحى ما را خاموش کنی . نخواهی توانست به موقعیت و جایگاه ما آسیب رسانی.
هرگز لکّه ننگ این کار، از تو پاک نخواهد شد. رأى و نظرت سست، زمان دولت تو اندک ، و جمعیت تو به پراکندگى خواهد انجامید در آن روز که منادى ندا دهد: لعنت خدا بر ظالمان .
و در آخر
حمد و ستایش برای خداوندى است که پروردگار جهانیان است، همانکه آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت و پایان کار ما را به شهادت و رحمت رقم زد.
از خدا می خواهم براى آن شهیدان پاداش کامل و افزودن بر پاداش ها، و ما را جانشین نیک آنها قرار دهد؛ إِنَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ
باز هم مجلس بههم ریخت ولی این بار به سکوت هولناک، به استیصال، به شکست... مستی ها پرید همه خودشان را جمع و جور کردند و یزید از همه بدتر ...
گفت:
ادامه دارد
+++
نثار حضرت زینب صلوات
فدخلت متکبرا
جانم یا زینب(س)