مشهدنامه*3*
شب جمعه ای حول و حوش ساعت 3 بود پاشدم برم حرم. رفتم . در رواق امام خمینی دیدم باردیگر نوای کمیل برپاست . حاج سعید حدادیان. چند دقیقه ای نشستم . برنامه های رواق امام خمینی برنامه های جالبی است . قبل از نمازها منبری هست . بعد نماز همه سوی حرم، زیارت امین الله می خوانند . انواع و اقسام منبرها با روحانیان مشهور و غیر مشهور. که انصافا از غیرمشهورها حرفهای بهتری شنیدم. چند روزی در اماکن مقدسه زندگی ات می شود عبادت. قبل نماز صبح به حرم میروی زیارت میکنی، نماز جماعت ، پای منبر مینشینی، دعا میخوانی، مناجات میکنی، برمیگردی خانه ، کمی استراحت ، تا ساعتی قبل نماز ظهر، به شکل نماز صبح برای ظهر و عشاء ات برنامه داری.
برنامه مدون رواق را میخوانی و خودت را با آن هماهنگ می کنی و کلی آدم خوبی هستی. حرفهای خوب می شنوی، حرفهای خوب از دهانت خارج می شود، باوضویی، طهارت برایت اهمیت دارد .اینجا ترجیع بندش باخدا و مناجات و زیارات است. اگر حال داشته باشی و کمی هم به فکر کردن بگذرانی که عالیست. فکر کردن کنار حضرت . به من که خیلی می چسبد . و قرآن خواندن که موسیقی دلنشین کنار حضرت است. سمفونی معانی بلند آیه های یس و حشر.
شب جمعه مان به حرم گذشت. بعد نماز صبح برگشتم هتل. بچه ها بیدار شده بودند رفتیم برای صبحانه. شبش کم خوابیده بودم بچه ها هم که تازه از خواب پا شده بودند و پر انرژی. دو سه ساعت باید منتظر می ماندی که تمام انرژی پتانسیلی که از خواب و صبحانه در محمدرضا جمع شده کمی فروکش کند حوصله ام زیاد نبود خانمم حال نزار مرا درک کرد و گفت ما می رویم حرم تا تو استراحت کنی . جمعه و نماز جمعه حرم . من هم از خدا خواسته پذیرفتم و کلی در دلم دعایش کردم . بچه ها را آماده کرد و زدند از اتاق بیرون. من هم یک ساعتی را تخت خوابیدم ، پاشدم کمی مانده بود به اذان ظهر . وضو گرفتم و رفتم حرم. رواق امام خمینی بسته بود از صحن کوثر رفتم در صف مومنین نماز جمعه خوان. دور و بری هام همه شبیه من زائر بودند تا مقیم. خیلی هم بامزه بودند . دختربچه ای با بابایش آمده بود و کلی بهانه گیری می کرد بخاطر باندپیچی که دور گردنش بود با یک شکلات رفیق ما شد. کلی به هم با چشم و اشاره پیام رد و بدل کردیم ،پدرش هم راضی به این ارتباط . همینطوری یاد رفقای دانشآموزیکارم افتادم.
گوشم به منبر بود . آقای علم الهدی امام جمعه بودند. به روضه خوانی شان رسیده بودم که داشتند روضه حضرت رقیه و افتادن بانو از ناقه و رفتن ضجر ملعون در پی ایشان را می فرمودند با استناد به منابع روایت و تاکید بر این نکته که خطبه های نماز جمعه حکم رکعات نماز ظهر را دارد و انسان بایستی احتیاط کند که کلام بدون سند نگویند و جریان جا ماندن بی بی از متون و منابع تاریخی اخذ شده تا اینجایش خیلی خوب بود ناگهان از روضه وارد بحث مذاکرات هسته ای شدند و نتیجه گیری شان از جاماندن خانم از قافله، اهمیت اقتصاد مقاومتی و تن ندادن به دشمن بود که نباید مملکت فروشی کرد و اگر وزیر صنایع لایقی داشتیم اقتصاد مقاومتی خوبی داشتیم و بازخورد جملات ایشان را در چهره اشک آلود بعد از روضه مردم را کاملا می توانستی ببینی ، خشمی نمایان از مذاکره کنندگان هسته ای و دولتی ضعیف که نمی تواند پاسخگوی مردم باشد و وااسفایی که می گفتند و به دست خود می کوبیدند ...
و من متاثر، همینطور مات و مبهوت به افق چشم دوخته بودم که چرا اینجا، وسط بحث تاریخی روضه، استفاده سیاسی از منبر نماز جمعه، این مردم ساده، من ، بازیهای سیاسی و جناحی، خطبه هایی که ارزش رکعت نماز دارند، حقیقت، استفاده ابزاری، اتحاد ملی، مبارزه سیاسی بینالمللی، پشتوانه های مردمی، حرف های پوپولیستی، بصیرت و مردمی که کاملا خونشان از وضعیت فعلی مملکت جوش آمده بود.
انگار این مملکت محصول طرز فکر و شریان های جاری تقسیم قدرت و ثروت و سیاست بین همین آقایان نیست. انگار مردم مقصرند که اینها سرکارند . و در نگاهی به پهنای تاریخی و تئوری حکومت، انگار دستانی در کار است، باز به متفکران دنیا مستمسکی بدهد که عاملان حکومت های دینی و مذهبی بعد از گذشت زمان، خودشان در تقسیم سیاست و قدرت، سر دین را خواهند برید و دین می شود ابزاری برای رسیدن به قدرت و سیاست و نه بالعکس.
نگه نداشتن حرمت زائران حضرت و بمباران منفی افکار سالم و ساده زائران پاییزی امام هشتم را چه کسی باید پاسخ دهد؟ چه کسی باید بگوید این مردم برای زیارت آمده اند مشهد؟ این مردم ،خسته از هر کنش و واکنش دنیا آمده اند چند روزی را با دین خود باشند و زندگی زائرانه ای داشته باشند.چه کسی باید بگوید که سیاست خیلی خوبش،عین دیانت است نه برتر از آن؟؟؟
این مردم از جامعه اسلامی توقع زیادی ندارند . سلامت و امنیت. با بازی های سیاسیون هم کاری ندارند هر کسی دنبال بازی های خودش. اقتضای "انما الحیوه الدنیا لعب و لهو..." این است که در این دنیا چوپان دنبال گوسفندش می دود، مثل مهندسی که دنبال ساختمانش و مثل سیاستمداری که دنبال قدرتش، هر کسی در میدان بازی خودش باید بازی کند با همبازیان خودش. مگر سیاسیون اجازه میدهند که چوپانان، گوسفندشان را بیاورند وسط شهر آنها و دم پارک خانه آنها چرا کنند، که این ها بدون هیچ اجازهای بازی خودشان را می آورند سر سفره اینها؟
مگر این مردم توقعی از بالاو پایین شدن قیمت نفتی که سهم آنها هم هست برده اند که حالا بنشینند سر نحوه تعامل این جناح و دولت یا آن جناح و دولت دیگرش با جهان غرب و شرق و منافع و بازی هایی که قبل و بعدش برایش به ارمغان دارد؟ مگر این مردم گفته اند که این همه دزدی و رانت خواری که میشود ما کجای کاریم و چرا کسی از این اشتباهات عذر نخواسته و کسی داد نزده که حق خورده شده شما را برگرداند که دوست دارند در جای دیگر دخیلش کنند؟ این مردم دین خودشان را می خواهند آنطور که درست زندگی کنند آنطور که به قول همه شان، عاقبت به خیر شوند . این مردم فکر می کنند کسی که در صحن حرم حضرت خطبه می خواند حتما خیلی بهتراز آنهاست و حق دم جیبش است... و این یعنی استفاده از دین و معنویت مردم برای تحمیل چیزی غیر از دین به مردم.
چه کسی باید از خود دین دفاع کند؟ چه کسانی مانده اند که از دین بگویند ؟ کجا مردم می توانند آش دین را بدون کشک سیاست مزمزه کنند؟ چرا تخصص ها مرده اند؟ چرا تعهدها هم شعاری شده اند؟ چرا اینجا؟؟؟
ماندم که خدا را بابت شنیدن خطبه های نماز جمعه شکر گذاری کنم یا نه؟ این قدر فکر کرده بودم حوصله ور رفتن با این یکی را نداشتم.
به قول معروف زندگی مثل یک پیانوست همان چیزی را میشنوی که می نوازی.
سلام
به روزم
مطلبتان را خواندم و تا قبل از ورود به مذاکرات هسته ای همه چیز داشت خوب پیش می رفت
باید تحلیلتان را باز بخوانم و امروز می خوانم و نظری کامل می دهم
ولی فکر کنم اول بار که خواندم زیاد هم نظرتان نبودم!!!!