باقی متن فتح شام
بعد از خطبه حضرت زینب ، مستی عیش و نوش مجلس پرید. یزید به تخت خود چال شد.
سخنان حضرت از همه بیشتر او را خرد کرد. شاعرانه گی یزید ذوق مرگ شد حرفی به دهانش نمی آمد. به دور و بری هایش نگاه کرد گفت حال می گویید با اینها من چه کنم ؟
یکی از مشاورانش ضرب المثل عربی گفت که مضمونش این که آن ها را هم بکش و بفرست پیش کشتگانشان .
پسری حدودا سه ساله از بین اسرا برخاست و بعد از حمد و ثناء باریتعالی به یزید گفت اهل مشورت تو در مجلس رأیی دادند به خلاف اهل مجلس فرعون، در مشورت کردن فرعون با ایشان در امر موسی و هرون، مشاوران گفتند ارجه و اخاه ولی این جماعت رأی دادند بکشتن ما . این هم دلیل دارد . یزید پرسید که چه دلیلی دارد ؟ فرمود اهل مجلس فرعون اولاد حلال بودند و این جماعت اولاد حلال نیستند چون انبیاء و اولاد ایشان را نمیکشد مگر اولاد زنا.
یزید از کلام باز ایستاد و خاموش گردید. اگر دستور به قتل می داد خودش هم شامل زنازاده ها بود اگر دستور نمی داد اینها را چه کار می کرد؟
نظرش در خصوص قتل عام اسرا تغییر کرد.
آن کودک، امام محمد باقر علیه السلام بود.
به روایت سید و مفید ، مرد سرخ روی شامی نظری انداخت به جناب فاطمه دختر حضرت امام حسین علیه السلام ، رو کرد به یزید و گفت: یا امیرالمؤمنین هب لی هذه الجاریه ،یعنی این دخترک را به من ببخش .
جناب فاطمه علیهاالسلام در تعریف آن چه گذشت عنوان کردند ، تا این سخن شنیدم به خودم لرزیدم ،. عمهام زینب (ع) را سفت چسبیدم ، گفتم عمه یتیم شدم باید کنیز مردم هم بشوم !
عمه ام رو به مرد شامی کرد و فرمود دروغ گفتی والله و ملامت خواهی شد ، به خدا سوگند این کار برای تو و یزید انجام نخواهد شد و هیچ کدام تان اختیار چنین امری ندارید.
یزید خشمگین تر شد ،به حضرت زینب گفت سوگند می خورم تو دروغ گفتی. این کار را می توانم انجام دهم اگر خواهم، میکنم.
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود : نه ، سوگند که حق تعالی این امر را برای تو روا نداشته و نتوانی انجام داد مگر آنکه از ملت ما بیرون شوی و دینی دیگر اختیار کنی.
یزید از این سخن خشمش زیادتر شد و گفت در پیش روی من چنین سخن میگوئی حال آنکه پدر و برادر تو از دین بیرون شدند .
جناب زینب علیهاالسلام فرمود اگر ادعای مسلمانی داری یعنی به دین خدا و دین پدر و برادر من، تو و پدر و جدت هدایت یافتند.
یزید بد جور بهم ریخته بود تدبیر کلامش از دستش خارج شده بود از قدرتش استفاده می کرد برای جوابگویی منطق و استدلالش خشک و علیل گشته بودند. گفت دروغ گفتی ای دشمن خدا.
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای یزید اکنون تو امیر و پادشاهی و هر چه میخواهی از روی ستم فحش و دشنام میدهی و ما را مقهور میداری.
یزید به خود آمد گویا شرم کرد و ساکت شد.
مرد شامی بار دیگر خواسته خود را گفت. یزید گفت دور شو خدا مرگت دهد.
مرد شامی گفت مگر ایشان کیستند؟
یزید گفت: فاطمه دختر حسین و آن زن دختر علی است.
شامی گفت حسین پسر فاطمه و علی پسر ابوطالب؟
یزید گفت: آری .
مرد شامی گفت: خدا لعنتت کند یزید ، عترت پیغمبر خود را میکشی و ذریه او را اسیر میکنی. به خدا سوگند من فکر می کردم اینان جز اسیران روم اند.
یزید گفت به خدا سوگند ترا نیز بایشان میرسانم . هر چه خشمش جمع شده بود سر مرد شامی ریخت امر کرد او را گردن زدند. مجلس به پایان رسید .
یزید دستور داد تا اهلبیت را با علی بن الحسین علیهم السلام در خانه متصل به خانه خودش بود جای دادند و ایشان را در موضع خرابی حبس کردند که نه دافع گرما بود و نه حافظ سرما چنانکه صورتهای مبارکشان پوست انداخت.
در این مدتی که کاروان کربلا در شام بودند نوحه و زاری بر حضرت امام حسین علیه السلام میکردند.
+++
این فقط پرده ای از مجلسی بود که در شام به ناموس عترت گذشت.
میگوییم فتح شام، ولی این که چگونه فتح شد خیلی قصه ها و غصه ها دارد بنده مسجد اموی شام رفته ام برای خود کاخی است و در آن وسعت که دورادور را مرد و زن نشسته اند و در وسط شان حلقه ای از اسرا به هم بسته شده قرار داده شدند و آن همه که کمی ازش را خواندید به جنابان و جنابات عصمت و طهارت گذشت و خیل حرف هایش بماند.
میگوییم فتح شام، ولی هیچ عالم بزرگواری ، مورخی، روضه خوانی، دل بیان کردن هر چه آنجا گذشته را به بیان ندارد. هر یک به کنایه ای می گذرند، اهل محبت هم که می خوانند یا تا آخرش نمیخوانند یا صفحات کتاب را خیس، ورق می زنند حتی لغاتی که بیان کرده اند آرامش ندارند. جریان شام را ، کلمات هم نمی خواهند برای بیانش در جملاتش بنشینند و وصف کنند آن چه که آن چند روز بر عیالات آل الله گذشت ،
میگوییم فتح شام ، و درست که رفتن اهل بیت به شام کاملا متفاوت از برگشتن شان بود وپیروز و سربلند و محترم شهرشام را ترک کردند و جریانی که یزید به همه زر و زورش برای تحریف و نابودی اسلام چیده بود به ترفند و اعجاز کلام اهل بیت نقشه برآب شد و خانه ظلمت شهر شام به نور منیر و قله بلند تشیع تبدیل شد ولی هزینه ها شد، چه خون دلها خورده شد چه قبض شدیدی متحمل موحدان خلقت شد چه هزینه سنگینی پرداخت شد. آن قبض شدید را سعه امامت امام سجاد و عالمه غیر معلمه بودن زینب سلام الله علیها توان تحمل داشت. به ما که خط و یادش رسیده است توان تحمل نمانده به آن ها که دیده اند و لب دوخته تا جریان پرفروغ عاشورا به هدایت عامه عالم خلقت تبدیل شود چه وسعت بی حدی دارند.
این سفره پر طمطراقی که بنام کربلا پایش نشسته ایم و ارتزاق می کنیم به همین راحتی پهن نگشته، خون شریفترین آدم ها ریخته شد ، نفوس محترمه هایی مورد بی احترامی قرار گرفت ، به جاهایی این خاندان برده شدند که هیچ مسلم و نامسلمانی برای عیالات و نوامیس خود که نه، برای دشمنش هم سزا نمی داند. خون دلهایی خورده شده که امام معصوم را بیقرار کرد. پای خوشی ما زیر پرچمش ، ناخوشی ها و روزگار سختی به حضرات محترم آل الله گذشته، به همین سادگی سفره اباعبدالله پهن نگشت. وسعت سفینه حسین علیه السلام پس از آزمونهای سخت توحیدی و ریخته شدن خون مظلومان و هتک حرمت نفوس معصومی انجام شده .
ثاریت حق، جاری و ساری مانده و خواهد ماند به هیمنه و وسعت دریای خروشانی که منهدم کننده ظالمین است .
و اینان پس از این همه واقعه برگشتند به کربلا. حضرت زینب ، حضرت سکینه ، همه شان.
در روز چهلم، چنان از روی محمل ها خود را به قبر عزیزشان انداختند که در تاریخ ماند . عود و معاد به حق و حقیقت.
و ما ادریک شام