تمدن سازی
با سلام و عرض پوزش فراوان بدلیل غیبت طولانی ام.
چرایی هایی از قبیل: چرا بهتر نمی شویم؟ یا چرا هر روز وضع مان اسفبار تر می شود ؟ یا مشخصات مسیر درست چیست؟ چه کسی مقصر است ؟ چه کارهایی باید کرد ...
این بار کمی به این دغدغه ها پرداخته ام
+++
قدیمها برای این که بچه ها باسواد شوند می رفتند مکتب. آنجا مرد باسوادی بود - که بیشتر روحانیون چنین نقشی را داشتند- به فرزندان مردم، خواندن و نوشتن کتب فارسی و قرآن یاد می داد . میزان دانشی که به بچه ها منتقل می شد ربط مستقیم داشت به سواد معلم مکتب. سیستم آموزشی کاملا سلیقه ای و گرته ای بود . هرجایی ، به هرکسی میگفتی سواد دارد معلوم نبود چقدر و چه میزان می داند. برخی ریاضی هم بلد بودند برخی هم نه. برخی دعا و کتاب باز کردن می دانستند برخی نه، برخی کمی صرف و نحو بلد بودند برخی هم نه....
خانواده هم می دید بچه هایشان بلدند کتاب بخوانند و قرآن دست بگیرند و نامه ای بنویسند وبخوانند کفایتشان می کرد. دانش آموزی کاملا سلیقه ای بود.
تا اینکه آموزش و پرورش ، پایش به مملکت مان باز شد . دانشمندان و آگاهانی نشستند و برنامه ریختند برای تحصیلات مردم مملکتشان. در این نگاه ، بچه ها دیگر فقط فرزند خانواده شان نبودند آینده مملکت بودند که باید کشور را اداره و هدایت می کردند . برای جامعه و کشورشان درس می خواندند .
کلاس اول معلوم شد که بچه ها چقدر باید فارسی و ریاضی و دینی و علوم بدانند برای سال دوم چه چیزهایی لازم است که یاد داده شود به چه زبانهای خارجی نیاز داریم از چه زمانی باید وارد آموزش فرزندان شود و... تا آخر دبیرستان که دیپلم می گرفتند معجونی از علوم طبیعی و ریاضی و دینی و اجتماعی و تاریخ و جغرافیا را در حد متوسط یک فرد جامعه که بتواند درک درستی از خود و جامعه و روابط اجتماعی داشته باشد را آموزش می دیدند. همین شد معیاری برای سنجش جامعه.
اول اولویت ابتدایی بود کم کم مردم را در این مسیر ارتقا دادند تا کف خواسته های مردم شده دیپلم و مدرک دانشگاهی. مسیر رشد آماری و علمی جامعه از صد سال پیش تاکنون کاملا مشخص شد.
حالا در هر جای ایران وقتی گفته می شود کسی دوره ابتدایی خوانده همه می دانند که چقدر می داند و چه چیزهایی به او آموزش داده شده و بدرد چکارهایی می خورد تا مدارک عالی دانشگاه . همه در استاندارد سراسری ،آموزش دیده و دانا شده اند.
فرآیند تبدیل سواد از یک نیاز شخصی به معیار و استانداردی اجتماعی و تبدیل و پرورش فرد برای رسیدن به مراتب بالای تصمیم گیری جامعه کاملا مشخص شد. سلیقه به فرآیند و مکانیزم تبدیل شد .
حالا دیگر برای روستاها هم کسی که سواد بیشتری دارد گزینه مناسبی درسبد انتخاب افراد برای تصدی مسئولیتهای روستایی بحساب می آید. همه پذیرفته اند که کدخدای ده شان باید داناترشان باشد... این موضوع کاملا پذیرفته شده تمامی افراد و طبقات مختلف جامعه گردیده است .
(شاید نقدهایی هم وجود داشته باشد با توجه به اینکه موضوع این مقال در خصوص ارزش گذاری نیست بل فرآیندسازی است ورود به چنین بحثهایی در این مقال نمی گنجد.)
مسیر تبدیل شدن ارزش و عقایدی به تمدن همین راه است.
برای ساختن تمدن ، و یا مراحل پیشرفت یک جامعه ، برای رسیدن به معیارهای مشخص، چنین مسیری باید طی شود . تمدن اسلامی زاییدنی نیست بلکه ساختنی است.
این که شما بدانی برای جامعه خود و ایده آل هایش چه مقدار و چگونه باید مردم را دانا کنی و مسیر پیشرفت را برای افراد در جامعه ، مشخص و واضح و مندرج شده نمایی، کار مادران و پدران نیست و در اشل کلی ، تربیت فردی تنها بر عهده خانواده نیست . اگر بخواهی در همین سطح برداشت از فرهنگ و تمدن خودت را نگه داری، افراد جامعه میشوند شبیه همان دانش آموختگان مکتبها که هیچ استاندارد ومعیاری در خصوص افراد صادق نیست.
تمدن سازی کار همان قشر دانشمندان و آگاهان جامعه است . نه اینکه فقط نطق و نصیحت فرمایند بلکه بایستی برنامه کاملا مشخص مبتنی بر ظرفیت مردم و در راستای ایده آل ها باید تنظیم و اجرایی شود . این کارها ربطی به آموزش و پرورش ندارد . سواد علمی مردم با سواد فرهنگی و اجتماعی شان کاملا مختلف است و تخصص ویژه ای است و ربطی به معلم و مدرسه ندارد، با اینکه همه اینها ، قطعات یک دومینوی بزرگ اند ولی هریک تعریف خاص و جداگانه ای دارند.
مردم تعالیم اجتماعی و سبک زندگی خود را از مدارس نمی گیرند . کار آموزش مدارس ، علمی آن هم مربوط به سنین کودکی تا نوجوانی است. موضوع اصلی تعالیم فرهنگی و تمدن ساز، تازه از جوانی آغاز می شود .
کار دانشگاه هم نیست چون همه به دانشگاه نمی روند اولا، و ثانیا زمان دانشجویی هم محدود است.
تمدن سازی، برنامه جامع مدون قابل دفاع و مستدل هدایت افراد جامعه از بدو تولد تا بعد از فوت شان در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی ، اعتقادی ، تربیتی ، اقتصادی و سبک زندگی است.
فرآیند تمدن سازی عبارتست از تبدیل ارزشها به معیارها و مشخصه های قابل اندازه گیری و قابل فهم و پیمایش افراد جامعه . مثل همان مسیری که در آموزش و پرورش بیان شد .
قدم بعدی این که ، چه نهادها و سازمانهایی و مقدار برنامه سازی و برنامه ریزی و تلقین آن به بدنه اجتماع چگونه باید باشد و مردم چگونه در این مسیر طی طریق نمایند.
مردم ما المانهای تمدن ساز را از کجا می گیرند ؟؟؟؟
و مشکل جامعه ما همین جاست که مردم دقیقا نمی دانند از چه مرجع و مکتب و منهجی باید مسیر تمدن سازی اسلامی شان را دریافت نمایند . چه کسانی و چه نهادهایی متولی و موظفند .
مثلا وزارت فرهنگ و ارشاد یا رسانه ملی یا رسانه های مجازی و روزنامه ها در این پلان در کجا قرار دارند، چه وظیفه ای دارند، چه خوراکی بایستی آماده نمایند، چقدر ، چگونه ، حیطه وظایف شان ...
قدم اول و دوم و سوم و نیازها و پیش نیازها چیست؟
هرجامعه ای برای پیشرفتش ملزم است که مسیر تبدیل ارزشها و عقایدش را به تمدن بداند و طبق آن حرکت نماید . وگرنه ارزشها قاتل خود جامعه و حکومتها خواهند شد . هیچگاه ارزشها تعاریفشان منحرف نمی شود مثلا راستی و عدالت از اول تاریخ تا کنون معنای مشخص و ثابتی داشته . فردی که دروغ گفته به صداقت و درستی لطمه نزده بلکه صداقت او را از ساحت خود رانده و به او نشان دروغگویی داده است. ارزشهای انسانی نابود نمی شوند منحرف هم نمی شوند بلکه کسانی را که نتوانند و یا نخواهند از مسیر درست اکتسابش نمایند را از ساحت خود دور می نماید. چه فرد چه جامعه.
بعد مدتها باعث شد دوباره مزاحم بشم...
خیلی وقت بود ب هیأت سر نزده بودم از وقتی مسجد شده محل برگزاری مراسمات...
ولی تو همون دو جلسه ای هم ک اومدم بازم همون ایرادات کلی موجود بود ک هیچ بدتر هم شده بود...
انگاری قرار نیس کسی کاری بکنه واس هیأتی ک ی زمانی گل هیئات مهرآباد بود...
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟