در سمینار پیرغلامان که در گرگان برگزار شد قاسم باقری به عنوان ناشر نمونه عاشورایی انتخاب شد تبریکش باد بهمراه آرزوی هزاران موفقیت روزافزون در کار و بار و حال...
=====
خزان بعد خدمت رفتن من اتفاق افتاده بود.
دفترچه خدمت برای سپاه ولی امر گرفتم تا سربازی ام آنجا باشد. اعزام مان برج 9 بود . یکباری یکی از دوستان قدیمی ام ، میثم نامی را ، در تشییع جنازه پدربزرگ یکی از دوستان که الان یادش به خاطرم نیست دیدم گفت: دانشگاه علمی کاربردی افتتاح شده برای ترم دوم سال، دانشجو می گیرد فامیل مان در متروست میگوید برای مترو هم جذب بورسیه دارد و شروع کرد به تعریف از مترو و دانشکده اش از قول فامیل شان .
راستش را بخواهید خاطرات سال های 74,75 را خیلی دوست ندارم .اتفاقاتی افتاد که نمی دانم چطور بنویسمش.
ایام پر سرور عید غدیر است به همه تبریک می گویم . مطلبی را چند وقتی است در ذهنم بالا و پایین می کردم که خروجی اش متن زیر از آب در آمد . خواستم چند قسمتش کنم دیدم خیلی تکه پاره می شود اگر طولانی شده ببخشید.
تقدیم می کنم به امید زکی به خاطر کارخوبش در معرفی کتاب در بچه هیئتی.
عید قربان گذشت آن هم تبریک. اگر حوصله ای ماند درباره گوسفند هم می نویسم وقتش را خدا می داند (کسی شبیه خودم)
چرا دوست داریم در زمینه ای که اطلاعات کافی و درست نداریم اظهارنظر کنیم؟
چرا فکر می کنیم از همه چیز مخصوصا دین بسیار سر در می آوریم؟
چرا فکر می کنیم آن قدر اطلاعات داریم که می توانیم صاحب نظر باشیم ؟
از سال اول ، دهه محرم برنامه گرفتیم یکی دوسال اول، برنامه منزل علی نصیری بود .انتهای خیابان مسیح خواه. مجتبی قدوسیان زیارت عاشورا می خواند قاسم روضه و نوحه اش را .
برای تبریک دیگر می نویسم...
چهارشنبه 17 مهر دعوت بودیم عروسی احمد اسلامی . مکان تالار زیتون جنب اتوبان بعثت از 7تا 10 شب . جمعی از دوستان هم بودند .جایتان خالی ، خیلی خوش گذشت . دیدن سرو سامان گرفتن دوستان خیلی لذت بخش است آن هم از نوع احمد اسلامی اش. به من که خیلی چسبید هم شامش و هم شیرینی اش. به خانواده مان هم چسبیده بود به آن ها هم خوش گذشته بود .
ساعت 5 صبح از خواب بلند شدم .شانزدهم مهر 91. خانمم قبل از من بیدار بود داشت آخرین کارها را انجام می داد. تردید و دلواپسی اش هنوز معلوم بود. زیاد به روش نمی آورد . من هم داشتم کارهای خودم را می کردم زینب هم بیدار شده بود. ساعت 6 بود که خواهرم از طبقه بالا آمد پایین .
بعد از طالقان (که اردوگاه نبود و بیشتر به یک مسافرت دوستانه شبیه بود) اردوی مشهد و شمال جز برنامه های سالانه مان بود . مشهد به اردوگاه وکیل آباد می رفتیم و شمال به اردوگاه رامسر .و همه آن ها پر از خاطراتی است که خاص اردوهای دانش آموزی است .
اولین اردویی که رفتیم اردوی طالقان بود. همیشه اولین ها بهترین ها هستند.رفتیم روستا و خانه پدر ابراهیم یادگاری روستای خجیره . این روستا بین رشته کوههای البرز در منتهی الیه شمالی طالقان است . بعد از طالقان تا روستا جاده پر پیچ و خم وخاکی بود .