تعاریف ناقصی که از فرهنگ جاری است
+ با دوستان در خصوص تعریف فرهنگ صحبت های بسیاری داشته ام و هم نحوه کارکرد دوستان را چه قدیم و چه جدید رابه دقت نگریسته ام . مثلا بیشترین ذهنیت و مدیریتی که از انجام کار فرهنگی در ذهنها رسوخ کرده مواردی از جنس نظامی گری یا مدیریت پادگانی است، برخی مان در خصوص کار فرهنگی ، ذهن مان به سراغ تبلیغات می رود، برخی، کار بر روی دانش آموزان یا همان رده سنی پایه ، برخی تعریف فرهنگ را با هنر یکی می دانند ، برخی با رواج کتابخوانی و کلاس قرآن و هیئت و... یعنی به کل دور از تعریف و خاصیت فرهنگ، داریم ادعای کار فرهنگی می کنیم. آیا موارد بالا از فرهنگ نیست؟ بله که هست ولی جزئی از کل است که برای تبدیل به فرهنگ شدن هر یک باید به جای خود و با تعریف خود قرار بگیرد.
نگاههای فرهنگی حاکم اشاره شده در بالا، یعنی تعریف جزئی از کل و اشاعه آن به جای تعریف کل.
منظورت چیست ؟ منظورم را با مثالی شرح می دهم .